آن شخص ... توبه کرد و عزم حج کرد... در بادیه چون پای آنمرد از خار مغیلان بشکست.قافله رفته در آن حالت نامیدی دید که آینده ی(سواری) از در میاید.
گفت به حرمت این خضر که میآید مرا خلاص کن پای در هم پیوست و او را به کاروان رسانید.در حال گفت: بدان خدایی که بی همباز( بی شریک)است.
که تو کیستی که این فضیلت تراست؟
او دامن میکشید و سرخ میشد و میگفت ترا به این تجسس چه کار ؟از بلا خلاص یافتی و به مقصود رسیدی گفت: به خدا که دست از تو ندارم تا نگویی گفت:من ابلیسم که کودکان در کتابها(از قول خداوند) میخوانند که بر تو باد لعنت من کسی که در ابلیس اعتقاد می بندد و به اعتقاد بدو
مینگرد به اعتقادی رسد.و آنکه در پیامبر بی اعتقاد مینگرد به عکس و خواری گمراه میشود همچون ابوجهل
«شمس تبریزی»
گفت به حرمت این خضر که میآید مرا خلاص کن پای در هم پیوست و او را به کاروان رسانید.در حال گفت: بدان خدایی که بی همباز( بی شریک)است.
که تو کیستی که این فضیلت تراست؟
او دامن میکشید و سرخ میشد و میگفت ترا به این تجسس چه کار ؟از بلا خلاص یافتی و به مقصود رسیدی گفت: به خدا که دست از تو ندارم تا نگویی گفت:من ابلیسم که کودکان در کتابها(از قول خداوند) میخوانند که بر تو باد لعنت من کسی که در ابلیس اعتقاد می بندد و به اعتقاد بدو
مینگرد به اعتقادی رسد.و آنکه در پیامبر بی اعتقاد مینگرد به عکس و خواری گمراه میشود همچون ابوجهل
«شمس تبریزی»
- ۴ نظر
- ۰۲ مرداد ۹۱ ، ۰۷:۱۹