میدانی چطوری است سیمین جان؟ از کاغذهایت - گرچه چیزی نمینویسی - پیداست که تو هم حال مرا داری، ولی این هم هست که برای غصّه های تو مفرّی و یا مفرهایی هم هست که جلب توجّهت را میکند و نمیگذارد زیاد ناراحت باشی. و اینقدر دیدنی هست که خیلی چیزها را از یادت میبرد. از کاغذهایت پیداست. خودت نوشته بودیکه حالت "بهتر از آن است که متوقع بودی." بدان که بهتر هم خواهد شد....
بهتر خواهد شد مخصوصا در سفر رسیدن دوباره به جلالت، به جلالی که خسی شد در میقات نگاهت...
هیچ میدانی که یک همچه سفری تو را چقدر کامل خواهد کرد؟ و مرا ناقص...
بانوی سرزمین سرگردانی ها که حتی نتوانستند سرزمین سرگردانی ات را ببیند...
تو جزء آخرین های آن پیامبران طلایی ادبیات بودی.
و جزء آنان که نگذاشتند رسالتت را کامل کنی...
امشب جلال شادمان است و با چشمانی غم بار شادی جلالت را پاس می دارم...
بانوی سپید موی، سووشونت گرامی باد...
بهتر خواهد شد مخصوصا در سفر رسیدن دوباره به جلالت، به جلالی که خسی شد در میقات نگاهت...
هیچ میدانی که یک همچه سفری تو را چقدر کامل خواهد کرد؟ و مرا ناقص...
بانوی سرزمین سرگردانی ها که حتی نتوانستند سرزمین سرگردانی ات را ببیند...
تو جزء آخرین های آن پیامبران طلایی ادبیات بودی.
و جزء آنان که نگذاشتند رسالتت را کامل کنی...
امشب جلال شادمان است و با چشمانی غم بار شادی جلالت را پاس می دارم...
بانوی سپید موی، سووشونت گرامی باد...
- ۲ نظر
- ۱۹ اسفند ۹۰ ، ۰۶:۲۵