باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

دربه‌درتر از باد زیستم
در سرزمینی که گیاهی در آن نمی‌روید.
تا باد، به خانه ی خود بازگردد

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقد فیلم» ثبت شده است

این فیلم از سری فیلم های سورئال و معنا گرا از سری فیلم های سبک دیوید لینچ و مشابه فیلم Stay از کارگردان فیلم prisoners که الهام گرفته شده از کتاب بدل نوشته رمان های موفق بینایی و کوری ، ژوژه ساراماگو می باشد.
داستان فیلم مانند فیلم موفق Shutter island پیرامون سوال اصلی دوگانگی شخصیت نقش اصلی می گردد. تمایزاتی که بین دو شخصیت اصلی فیلم وجود دارد تنها در نشانه های جزئی همچون حلقه ازدواج روی دست یکی از شخصیت های اصلی و یا واکنش سرایدار خانه به شخصیت ها می باشد.
بطور کلی می توان از بخش هایی از این فیلم همچون عدم زنگ خوردن تلفن یکی از شخصیت ها درهنگام تماس همسردیگر شخصیت با او و یا تصادف یکی از شخصیت ها با همسر دیگر شخصیت را نشانه هایی از وجود همزاد و منفک بودن این دو از هم کمک می کنند، اما صحنه هایی هم در فیلم وجود دارند که به توهم بودن اصل داستان اشاره دارد، صحنه هایی همچون پیدا کردن تنها عکس پاره شده از یکی از شخصیت ها که دیگر شخصیت همان عکس را در کنار همسر خود دارد و یا اعمال تکراری یکی از شخصیت ها در خانه و در قبال نامزدش و تشابه آن با درسی که در دانشگاه در مورد تکرار تاریخ می دهد و یا خواب او در صحنه ای از فیلم پیشنهادی همکار که شروع اصل داستان است این مهم را تقویت می نمایند.

بطور کلی این فیلم ترکیبی از سبک لینج و ساراماگو می باشد، که از هر کدام از این سبک ها وام گرفته شده ولی هیچکدام نیست، بطوری که بر خلاف سبک لینج در پایان فیلم بیننده پاسخ بسیاری از سوالهای خود را به دست نمی آورد و با استعاره های وام گرفته شده از کافکا همچون استعاره از تارعنکبوت(وضعیت سیم های برق، و یا تصویر تارعنکبوت در صحنه تصادف) با هدف گرفتاری مردم و یکی از شخصت های اصلی در روزمرگی های تکراری و برخلاف آنچه از نوشته های سارماگو میتوان نتیجه گرفت، بیننده با یک نظام استبدادی روبرو نیست بلکه با استبداد فردی روبروست آنهم استبداد یا دیکتاتوری درون روبرو است.
این فیلم سعی دارد بیان کند تمام خصیصه های بد در واقع ریشه در وجود انسان دارد و سعی میکند این تقابل بین نیمه ی روشن و تاریک را به نمایش بکشد. کارگردان در پایان فیلم تلاش می کند از کلیشه و منطق صفر یک فرار کند.تبدیل شدن همسر یکی از شخصیت ها به عنکبوت حکایت از این واقعیت دارد که در روزمرگی انسان های امروزی که در پارادوکسی از تضاد بین خیر شر دست و پا میزنند در نهایت سرنوشت محتوم بشر در محیطی بیمار که در آن بسر میبرد چندان امیدوار کننده نخواهد بود و نمی توان به کلیشه هایی چون پبروزی نهایی یا محکم و پایدار بودن نیمه ی خوب یا بهترانسان اطمینان کرد و با نمایش نگاه بی تفاوت یکی از شخصیت ها به مسخ صورت گرفته حتی از بیننده میخواهد که از این تغییر چندان متعجب نشود (بطوری که در ابتدای فیلم یکی از شخصیت ها در حال تماشای یک نمایش برهنگی له شدن یک عنکبوت توسط یک زن برهنه است). در واقع همسر دیگر شخصیت در کنار بعد روشن تر یکی از شخصیت ها ایستاده و از او میخواهد که بماند، اما شخصیت اصلی فیلم در نهایت کنجکاو است که کلید شوو برهنگی که در ابتدای فیلم نمایش داده شد را بیازماید.

  • باد سرکش
[caption id="" align="aligncenter" width="180" caption="نقد فیلم predestination"]image[/caption]
موضوع فیلم بسیار ساده است، یک مامور که قابلیت سفر در زمان را دارد در آخرین ماموریت خود باید جلوی بمب گذاری را بگیرد که عامل کشته شدن افراد بسیاری شده است، انجام این ماموریت یک بار منجر به سوختن چهره این مامور می شود، در دومین تلاش برای متوقف کردن بمب گذار ماموریت میابد که چند وقتی در باری به عنوان متصدی کار کند تا با نویسنده داستانهایی در مود یک مادر مجرد دیدار داشته باشد که این دیدار منجر به...
تقدیر( predestination) فیلمی تخیلی با موضوع سفر در زمان و یک هدف ساده برای قهرمان داستان (از بین بردن بمب گذار) طرح ریزی شده است، اما این دید اولیه در اواسط فیلم با جابجایی نقش اول فیلم به یک فیلم سورءال و پیچیده تبدیل شده  که حتی با پایه اصلی خود نیز به مقابله بر می خیزد.
فیلم نامه فیلم بر پارادوکس اصلی سفر در زمان پایه گذاری شده است، این پارادوکس سوالی ساده را مطرح می نماید که " فرض کنید شما بتوانید به گذشته دور سفر کنید و در آنجا پدربزرگ فعلی خود را قبل از اینکه با مادربزرگتان آشنا شود بکشید، این به این معنی است که شما نمی‌توانید وجود داشته باشید. و طبعاً نیز نمی‌توانستید به گذشته سفر کنید و پدربزرگتان را بکشید." در چند بخش از فیلم با پخش آهنگ " من پدر بزرگ خودم هستم " با اجرای لونزو و اسکار ( سال ۱۹۴۷) پخش می شود که درحقیقت اشاره به این موضوع می تواند داشته باشد. البته فیلم نامه نویس به سادگی به این پارادوکس اشاره و استفاده نکرده است و با چندین سفر در زمان و جابجایی خط داستان خط فکری داستان را مخفی نموده است. تفاوت اصلی این فیلم با دیگر فیلمهای این ژانر همچون لوپر یا پرایمر در پرداختن به این پارادوکس و همچنین استفاده از این پارادوکس (که در رد امکان سفر در زمان مطرح شده است) به عنوان یک ویژگی است که بیان می کند اگر کسی دچار این پاردوکس نشود چه اتفاقی می افتد، چرا که بازیگر فیلم در تلاش برای تغییر دادن سرنوشت خود هر کااری می کند! آنچنان که در انتهای فیلم بمب گذار برای سعی در منصرف کردن مامور به او می گوید: "اگر می خوای زنجیر را پاره کنی نباید من را بکشی". بازی سارا اسنوک در دو نقش متفاوت می تواند در پیچیدگی داستان و بهتر شدن و زیباتر شدن آن موثر دانست.
پیشنهاد میکنم زیاد برای فهمیدن فیلم تلاش نکنید و فقط از تماشای آن لذت ببرید. داستان فیلم مانند یک کش است که هر قدر کشیده بشود باز هم کش آمده و، تلاش بیننده برای بیشتر فهمیدن فیلم منجر به بیشتر نفهمیدنش میشود و اگر از این سبک فیلها خوشتان نمی آید به سراغ این فیلم نروید.
  • باد سرکش