از صبح تا شب می نالیم، چرا که بی کاریم! اگر ملتی در حال تولید باشد فرصتی برای غُرزدن و نالیدن پیدا نمی کند...
جالب آن است که در طول تاریخ تمامی تغییرات و مثلا موفقیتها را هم با همین غرزدن بدست آوردیم، اگر بشود آنها را موفقیت و تغییر اساسی نامید. آنقدر غُر می زنیم و مینالیم که نظام حاکم دِق می کند کمرش می شکند. هیچ کاری هم به نوع حکومت نداریم، غُر میزنیم، می نالیم و آنقدر به خود مشغول می شویم که بعد از مدتی می بینیم حکومت پس افتاد و حکومتی دیگر آمده و باز هم سرمان به درون لاک های فرو می کنیم، و باز شروع می کنیم به غُر زدن و باز هم تکرار این چرخه و چرخه های دیگر...
ما ملت جَویم، با یک کشمش گرمیمان می کنیم و با یک مویز سردی، کاری نداریم که کی چی می گه، پشت سرش سینه می زنیم و هرکسی هم که با اون در اون لحظه مخالفت کنه به بدترین مجازات ها می رسونیم، به قیمت مرگ پشت ماشین و درشکه افرادی که اسمشان معروف است می دویم و هزاران نمونه دیگر...
پی نوشت:: من و تو و او ندارد تا وقتی که اکثر جامعه این گونه است، فرقی نمی کند که فرق می کنی، مهم این است که با تفاوت، تغییری مثبت در همسایه ات، هم کارت، دوستت و ... پدید بیاوری. نه آنکه در هنگام همراه بودن با آنان هم رنگ آنان و یا بی رنگ باشی...
- ۱۴ نظر
- ۱۳ آبان ۹۰ ، ۰۷:۵۸