ایستادگی سر مواضع و حرفا
جمعه, ۲۶ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۵۳ ب.ظ
یکی سر شاخه نشسته بود و داشت از ته اره اش میکرد. بهش گفتن مگه اون حکایت رو نشنیدی که...
گفت درخت مال خودمه، اره مال خودمه، سر و ته شاخه هم مال خودمه، به شما هم هیچ ربطی نداره.
افتاد زمین و دست و پاش و... پاره شد. اومدن بهش گفتن.
گفت هرچی پاره شده، مال خودمه به شما هم هیچ ربطی نداره
ازش کلی خون رفت.
بهش گفتن داره ازت خون میره
گفت خون خودمه به شما ربطی نداره.
یکی گفت دوستانه یه سوال ازت بپرسم راستشو میگی؟
گفت بپرس.
گفت واقعا داری چه غلطی میکنی؟
جواب داد، هیچی، سرمواضع و حرفام ایستادم.
این روایت ابراهیم رها، داستان برخی از دوستان می تواند باشد...
گفت درخت مال خودمه، اره مال خودمه، سر و ته شاخه هم مال خودمه، به شما هم هیچ ربطی نداره.
افتاد زمین و دست و پاش و... پاره شد. اومدن بهش گفتن.
گفت هرچی پاره شده، مال خودمه به شما هم هیچ ربطی نداره
ازش کلی خون رفت.
بهش گفتن داره ازت خون میره
گفت خون خودمه به شما ربطی نداره.
یکی گفت دوستانه یه سوال ازت بپرسم راستشو میگی؟
گفت بپرس.
گفت واقعا داری چه غلطی میکنی؟
جواب داد، هیچی، سرمواضع و حرفام ایستادم.
این روایت ابراهیم رها، داستان برخی از دوستان می تواند باشد...