باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

دربه‌درتر از باد زیستم
در سرزمینی که گیاهی در آن نمی‌روید.
تا باد، به خانه ی خود بازگردد

آخرین مطالب

۵۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «باد شرقی» ثبت شده است

کتاب کوری
 
کوری نوشته ژوزه ساراماگو به نظر من یک رمان پسا مدرن و خاص و جزء معدود اثرهایی که خارج از حصار زمانی، مکانی، شخصیتی خاص مشکلات اجتماعی و رفتارهای حیوانی انسانی را در پاراگرافهای طولانی و توصیفی نشان میدهد.
خود ساراماگو در باره کتابش میگوید:« این کوری واقعی نیست ، تمثیلی است. کور شدن عقل و فهم انسان است. ما انسانها عقل داریم و عاقلانه رفتار نمی‌کنیم....»
در این کتاب شخصیت های داستان اسم ندارند و گاها با نقشهای اجتماعی، و یا نشانه های ظاهری معرفی می شوند، مانند همسر چشم پزشک، دختری با عینک دودی سیاه وغیره.
در بین سطور این کتاب علاوه بر برخورد آدمهای کور شده توسط کوری سفید، با هم برخورد آدمهای بینا نیز با آنها نشان داده میشود، با اینکه تمامی داستان از نگاه همسر چشم پزشک که کور نشده اما خود را به کوری زده تا بتواند از همسرش مراقبت کند(بر خلاف دیگر افراد که از کوری فراری بودند و شاید این تنها دلیلی باشد که همسر چشم پزشک کور نشده) و محیط روایی داستان در بین کورها و رفتارهای بین آنهاست، اما می توان از نحوه رسیدگی مسئولین به کورها که آنها را در یک تیمارستان متروکه و قدیمی قرنطینه کرده و به نیازهای اولیه طبیعی آنها مانند مستراح رفتن و خوراک به کمترین میزان توجه می کنند، نمادی از توجه انسانهای سالم (به ظاهر) با انسانهای بیمار و مشکل دار را مشاهده کرد.
رفتار افراد کور شده هم با هم دقیقا نشانه رفتار حیوان گونه انسانهاست، افرادی که تا وقتی عده ای قوی تر نیامده بودند، با نظمی نسبی رفتار میکردند و وقتی عده ای قوی آمدند، به راحتی تسلیم آنان شده و سر تسلیم فرو آوردند، تا جایی که کثیفترین خوی وحشی گری افراد قوی را تحمل کردند و فقط در خود نالیدند(مانند خیلی از جوامع امروزی)
بطور کلی رمان کوری آیینه تمام نمای جوامع بشری است و تلنگری هشدار گونه بر آنان تا نشانشان بدهد با هرچقدر پیشرفت و یا بالیدن به علم و دین و ثروت و خون هرچیزی باز هم انسان همان انسان است و اگر عقل و فکر در پشت اعمالش نباشد، سرانجامی برایش قابل تصور نیست.
در باره ترجمه این کتاب باید بگویم که به شخصه ترجمه مینو مشیری را بیشتر از دو ترجمه دیگر می پسندم.
پ.ن: این متن در گودر و  پلاس نیز منتشر شده است.
  • باد سرکش
چند وقت پیش از تصمیم حوزه هنری بابت ممیزی کردن دوباره فیلمهایی که از هزارتوی ارشاد میگذرند نوشته بودم و پخش گزیینشی آنها...
ظاهرا این امر به صنف کتاب و ناشران هم رسیده است و این مهم به دست توانا و ذهن پویای نویسندگان روزنامه وزین کیهان صورت میگیرد. ولی در اینجا مثل فیلم نیست که بشه محدودش کرد و نشونش نداد، کتاب چاپ میشه میاد تو کتاب فروشی ها، پس چاره کار بستن مراکز اصلی کتاب فروشی و فرهنگی هست(مراکزی مانند شهر های کتاب) و اینجاست که نویسندگان این روزنامه وزین دست به قلم شده و کتابهایی که از هزارتوی ارشاد میگذرد را "کتاب‌های خاص از افراد روشنفکر خارج نشین ترک‌ وطن کرده با محتوایی مملو از نسخه‌های پیچیده شده برای تغییر و براندازی" عنوان کرده و شهر کتاب را به بهانه وجود آلبوم‌های موسیقی کلاسیک و چند عروسک به فاصله چند روز بعد از مطلب کیهان ببندند...
پ.ن: بر هیچ کس پوشیده نیست که مسیر یک ایده هنری(از کتاب گرفته تا فیلم و موسیقی) تا به ثمر رسیدن و رسیدن به دست مخاطب چه مسیر طولانی و پر از سانسوری را طی میکند که گاهی ایده دهنده از پیگیری ایده اش منصرف شده و گاهی ایده شیری بی یال و سر و دم از آب در می آید...
پ.ن۲: به کجا چنین شتابان...
  • باد سرکش
امسال نیز نمایشگاهی به نام کتاب و به کام دیگر چیزها در محب مصلی تهران تشکیل شد.
از نکات بارز این دوره:
۱- اجازه ندادن به نشر چشمه و ثالث برای ایجاد غرفه در نمایشگاه بود، که همانند نشر کاروان چند سال پیش، خود نمایشگاهی در در فروشگاههای خود برگذار کردند...
۲- در نمایشگاه امسال کتب قرآنی تنها با رسم الخط عثمان طه مجوز حضور داشته و بقیه رسم الخط های قرآن به سرنوشت دیگر کتب ممنوعه در آمدند...
۳- در نمایشگاه امسال به علت ازدحام جمعیت شاهد حرکات دیپلماتیک بیشتری خواهیم بود...
۴- با توجه به گرانی کتب مفید بن کتاب ۲۰ هزار تومانی دولتی در اختیار تعداد محدودی از دانشجویان قرار گرفت (البته با دریافت ۲۰هزار تومان دیگر در مجموع ارزش آن به ۴۰ هزار تومان رسید) که می توانند به روبروی دانشگاه تهران در خیابان انقلاب مراجعه کرده و با فروش حدود ۹۰% ارزش ریالی آن در حدود ۳۶ هزار تومان اسمی و ۱۶ هزار تومان واقعی دریافت کنند و با آن برای چند روزی بتوانند شکم خود را با کمک رستورانهای کناره میدان انقلاب سیر نمایید...
۵- روز جمعه اول نمایشگاه امسال مصادف شده است با رای گیری دور دوم مجلس نهم، بهترین موقعیت برای پروپاگاندای صدا و سیما...
پ.ن: به نظرم اونایی که اهل کتاب باشند از شهرهای کتاب(مخصوصا شهر کتاب مرکزی) بیشتر از نمایشگاه های کتاب استفاده ببرند...
  • باد سرکش
۱- در خبرها اومده بیست‌وپنجمین نمایش‌گاه بین‌المللی کتاب تهران با پیام ربع قرن جهاد فرهنگی ۱۳ تا ۲۳ اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۹۱ در مصلای بزرگ حضرت امام خمینی (ره) برگزار می‌شود....
۲- در سه سال گذشته حداقل، ۸۰% نمایشگاه کتاب شامل کتب با موضوعات مذهبی، ادعیه، کمک درسی، کنکور و حل تمرین بوده...
با تنیجه گیری از دو مورد بالا می توان فهمید که فرهنگ ما تنها شامل مسایل مذهبی و کنکوری می شود...
پس لطفا اینقدر فرش پوسیده این فرهنگ محترم را چوب نزنید، دیگر تاری ازش باقی نمانده که پودی داشته باشد...
لطفا در این موضوع جهاد نکنید...
با تشکر
  • باد سرکش
مردم به دلیل دردهایشان است که مبارزه می کنند نه به دلیل سلامتیشان، اگر گرسنه بمانند به دلیل گرسنگی مبارزه می کند و اگر سیر شوند به دلیل آسایش.
رویا و تفکرِ تهدیدِ دائمی، جوانان را فدایی می کند و نه واقعیت و نه واقعیتی که چندان هم دردناک نیست. تضاد و نیاز است میان آنچه هست و آنچه باید باشد و آنچه نشان داده می شود.
کمک به رنجمندان کمک است به رفع گرسنگی و رسیدن به آرامش و این یک اقدام عاطفی ست و هر اقدام عاطفی دشمن استبداد است.
استبداد حزب راه می اندازد و آشوب میکند و بلوا و جنگ و مبارزه و انقلاب شعار می دهد که نمی خواهیم کارگران و رنجمندان صدمه ببینند و ترحم بر می انگیزد اما برای تسلط می آید. هرچه مرض بیشتر باشد امید پیروزی حزب بیشتر است و هرچه مرض بماند و کهنه شود حزب بیشتر بر سر کار می ماند واز هر وسیله ای استفاده می کند برای رسیدن به هدفش و تسلط بیشتر و هر چه درد بیشتر باشد پایه ها قوی تر می شود چرا که در درد کسی فکر نمی کند...
  • باد سرکش
هیچ لحظه ای عظیم تر از آن لحظه ای که می آید نیست. لحظه های بزرگ می آیند ولی به گذشته نمی روند هیچ لحظه بزرگی متعلق به گورستان نست. لحظه ها به ما میرسند ما را در میان میگیرند اندکی درنگ میکنند و اگر لیاقت بهره گیری شرافتمندانه از آنها را داشته باشیم به دادمان می رسند و گرنه طبق قانون طبیعت برای مدتها عقب می نشینند، تا باز کی...
لحظه ها ی تنومند نمیگذرند تا نابود شوند، آنها مومیایی نمی شوند و در صندوقچه افتخارات کوچک ما مخفی نمیشوند. آنها شتابان به عقب باز میگردند تا انسان لایقی سر برسد و آنگاه تو می مانی و آنچه به دست آورده ای و یا کوتاهی کرده ای و از دست داده ای.
هیچ لحظه ای عظیم تر از لحظه ای نیست که در آستانه در ایستاده است و آسیمه سر به درب می کوبد و انسان بزرگ انسانی است که قدر لحظه های به سوی حال روان را بداند و آن را لاجرعه فرو دهد و با آن حرکت کند و درون آن جای گیرد.
آن لحظه هایی که بی باکانه در جنگ تن به تن با دشمنان زخم بر می داری ولی فریاد بر می داری که زنده ام، زنده می مانم تا به سرانجام برسم.
یا لحظه ای که با احساس سر بلندی از موفقیتی در اوج ِ اوج ِ ممکن ایستاده باشی و به پایین نگاه کنی.
یا لحظه ای که عاشق شده باشی و با بال عشق پروازی ساحرانه از فرازی غریب ولی پرشکوه بر دریایی که ماه افتاده است کرده باشی و نفس عاشقانه ات عالمی را عطرآگین نماید و کام بردن از لب رودی جملگی رودها را بهشتی نماید...
و هزاران لحظه دیگری که نمی توان به گذشته فرستاد و در گورستان تاریخ به خاکشان سپرد، چرا که لحظه ها دختران جاهلیت نیستند که بتوان زنده، زنده به گورشان کرد. چرا که لحظه ها شاخه خشکیده ای نیستند که بتوان آن را شکست و کشت و بر خاکشان افکند. لحظه ها مانند برگ ترد علفی سبز هستند که حتی اگر بتوان آن را شکست و خرد کرد باز هم عطرش بر دستانتان باقی می ماند...
بزرگی میگفت: " تنها کسانی که می جنگند لحظات بزرگ را به دست می آورند و تنها همانانند که زندانی می شوند،بازجویی می شوند و درد می کشند که در از آنِ دردآزمودگان است...."
  • باد سرکش
۱- رنج فرزند تو رنج تو نیست که تا هرچه بیشتر تحملش کنی صاحب اراده تر باشی. تو با قبول درد خویش قدرتمندتر می شوی اما با تحمل درد فرزند ناتوان و ذلیل...
۲- درد خود تحمل کردن که هنری نیست، اگر درد فرزند را به خاطر نجات خیل دردمندان تحمل کردی مردی وگرنه هر نامردی در شرایطی مجبور است درد خود تحمل کند و دم برنیاورد...
کدامیک را باید عمل کرده و وقت هر کدام چه لحظه ای است؟؟
  • باد سرکش
سالهاست که فانوسم در کنج خاک گرفته پستوی خانه ام در انتظار خبری خوش در حال مرگ است....
سالهاست که نفتش پریده و دیگر نفتی نماندع که برآن کنم و بر سر در خانه شعله بر زبانش دهم تا سخن براند از روشن بودن دل بر سر اتفاقی خوش.
سالهاست که دگر فانوسی بر سر در خانه های شهرم نمی بینم.
سالهاست که دیگر خنده ارزان نیست، خنده ای از ته دل.
سالهاست تا بخواهی پوزخند و زهر خند و ریش خند؛ اما دریغ از یک خنده پاک، کاش می شد جُست و قابش کرد و به دیوار کوبیدش، به یادگار روزهای شاد...
  • باد سرکش

این متن حاصل دمل و زخمی چند ساله از دیدن بعضی از رفتارهای دوستان در مکانهای مختلف بود و ایمیل یکی از دوستان نیشتری بود که بر این زخم، تا سر بگشاید…
کاش کمی بدون تعصب تفکر کنیم
دست و پا زدن و فریاد زدن همیشه نشانه بیداری نیست گاهی نشانه خواب بودن ، کابوس دیدن و هذیان گفتنه
ما ایرانی ها دیگه کاملا تبدیل شدیم به ملت زنده باد مرده باد !
ما وطن نداریم مگر اینکه کسی به کوروش توهین می کنه ، یا اسم خلیج فارس رو عوض کنه یا آثارباستانی در حال نابود شدن باشن یا فیلم ۳۰۰ ساخته باشه…. ما دین نداریم مگر اینکه یکی یه جایی کاریکاتور پیامبر رو بکشه ، یا بخوان قرآن بسوزونن ، یا تو حرم و اماکن مقدس بمب بزارن، یه روز مهران مدیری میشه قهرمان ملی و همه برای قهوه تلخش سینه چاک می کنن ، فردا میشه مزدور حکومتی ، یه روز حیثیت افتخاری رو میبریم یه روز لیلا اوتادی میشه فاحشه ، یه روز فوتبالیست ها دست بند سبز می بندن میشن افتخار ملی یه روز میرن با احمدی نژاد فوتبال بازی می کنن فحش شون میدیم ، قبل از هر سری اخراجی ها میگیم ما فیلم این چماق به دست رو نمی خریم اما باز هم میشه پر فروش ترین فیلم سینما ، یه روز میگن می خوان موسوی و کروبی رو بگیرن همه فیس بوک و دنیای مجازی و حقیقی میشه لینک و مطلب و بعدش تنها راه یاد آوریمون اینه که روزشمار یزنیم...
خیلی از حرف ها رو نمیشه زد فقط سر بسته میگم ما همه از ظلم وستمی که بر ما رفته و میره بیقرار و بی تابیم ، موج شدیم و عده ای هم از هر قشری، سیاستمدار و هنرمند و ورزشکارو… خوب بلدن از این موج ما سواری بگیرن پشتک وارو بزنن و حالشو ببرن یکی نیست داد بزنه :
گشت ارشاد از وقتی شروع شد که ما به خواهرامون گیر دادیم! در عین حال خواهر دیگران را دید می زدیم!
دیکتاتوری وقتی پا گرفت که به همسران مون و فرزندان مون زور گفتیم!
تقلب توی انتخابات از جایی آغاز شد که همه با برگه های توی جیب مون رفتیم سر جلسه امتحان!
دروغ از اونجا شروع شد هر کدوم توی هر شغل و هر جایی که هستیم واسه کوچکترین منفعت بزرگ ترین دروغ ها رو گفتیم !
پرونده سازی ازاونجا پا گرفت که هر دفعه سه نفر از ما دورهم جمع شد پشت سر سه نفر دیگه حرف زدیم و تهمت زدیم و غیبت کردیم.
سانسور از جایی شروع شد که توی فامیل و دوست و آشنا تحمل کسی که مثل خودمون نباشه رو نداشتیم.
ما کمی متوهم شدیم شعار میدیم ما بیشماریم اما…م
همه ۷۰ و چند میلیون این مملکت مثل هم نیستن که از صبح تا شب خبر و گزارش سیاسی بخونند و دقیقه به دقیقه بدونند تو این مملکت چه خبره! کی چی میگه و کی کجا میره!
اول مهر ، ۱۳ آبان ، ۱۶ آذر ، عاشورا ، هدفمند کردن یارانه ها …واسه هر کدوم از اینا هفته قبلش قرار بود این مملکت به هم بریزه اما کسی صدا درنیومد ! من هم میدونم که نمیشه ! اما انقدر با تبلیغات ساده لوحانه خودمون رو مسخره و مضحکه نکنیم ! ایران با مصر و تونس ولیبی و اردن فرق می کنه، تو این کشورها مردم می دونند که چی می خوان ولی تو ایران مردم هنوز نمی دونند چی می خوان، عاشورا میان بیرون زنده باد موسوی میگن، دو روز بعد( ۹ دی) میان بیرون مرگ بر موسوی می گن…(دقیقا مانند زمان مصدق) افرادی که ۲۵ بهمن جلوی مردم ایستادند چه کسانی بودند، آیا غیر از مردم بودند؟ غیر ایرانی بودند؟ غیر از افرادی بودند که تا دو- سه سال پیش از کنارمون رد می شدند، غیر از افرادی بودند که تا چند سال پیش همکار، دوست، آشنا و … مون بودند؟ اگر بدون تعصب نگاه کنیم اگر به خود ما هم امتیاز و قدرت بدهند آیا همین کار را نمی کنیم؟(داستان زندان استانفورد نشونه آزمایشی این مسئله است!) بیایید شعار ندیم، متوهم نباشیم و…
چند نفر از خانواده ، دوستان ، همکاران آشنایان خودتون می شناسیم که از صبح تا شب میگن :  اینا همه دستشون تو یه کاسه است آخرش هیچی نمیشه ، اینا همش بازیه ، بزار زندگی مون رو کنیم ، و حتی گاهی همین حساسیت های ما به امور سیاسی مملکت رو مسخره هم می کنن…
یه نگاه به مباحثه هایی که تو همین فیس بوک یا بقیه شبکه های اجتماعی و فضاهای مجازی اتفاق میفته بندازین ، ببینید ملت سر هر اختلاف عقیده ای چه جوری به هم توهین میکنن و تهمت می زنن! فردا در یک فضای باز اینجوری می خوایم کنار هم زندگی کنیم؟!
من خسته ام از این همه شعار مرده باد زنده باد ، هر کی زنده باشه و هر کی مرده باشه من می خوام تا زنده هستم زندگی کنم !
به جای بازی خوردن می خوام بازی کنم ، فقط هم نقش خودم رو ، زندگی خودم رو و نه چیز دیگه !نمی گم ساکت بشینیم میگم اگر کاری م یخواهیم بکنیم آگاهانه باشه، نه اینکه به دنبال یک سری ازافراد حرکت کنیم…
ممکنه این متن به مزاق بعضی ها خوش نیاد ولی سعی کنیم تفکر مخالفمون بی طرفانه رو نگاه کنیم اگر تفکرش درست بود بپذیریم ولی اگر تفکرش مشکل داشت تنها مشکل آن را به او گوشزد کنیم نه اینکه…

  • باد سرکش
من از نسل لجن خالصم...
نسلی که خود را عابد و مسلمان می داند، از عدالت دوازادی و عشق به وطن حرف می زند.
نسلی که ۱۴۰۰ سال مانده است و بوی تعفن گرفته است.
نسلی که حتی در خلوت خود به خودش دروغ می گوید و کلاه خود را بر میداردو سر خود را کلاه میگذارد.
نسلی که سالیان سال است کاری بجز نقاب زدن و خیانت کردن کار دیگری بلد نیست.
نسلی که صاحب همه چیز است و هیچ چیز ندارد.
نسلی از احمق‌های بزرگ...
نسلی که اصطلاح رایج آن "من اگر به جای شما بودم ، چنین می کردم و چنان نمیکردم" است.
نسلی پر از استعمار فرهنگی با آدمهای کم دانش و بی هنر و خودخوه و خودباور و خود بزرگ کن و خود همه چیز دان و بد عاقبت
نسلی که کاملا از شکل افتده و جایگاه خود را نمی شناسدو نمی داند کیست و قادر به انجام چه کارهایی هست و یا نیست.
نسلی با "منم زدنهای جاهلانه اش" نشان می دهد که برای "مَن" کوچک و ناتوان خویش اهمیت قایل است و نه هیچ کس دیگر.
نسلی با سوادِ ناتوان از تولید و خلق که جنون"مَن" دارد.
نسلی بدون داشتن کمترین سررشته از موسیقیو فیلم و نقاشی راجع به نُتهای اهنگ ها و طریقه کارگردانی فیلمها و نوع نقاشی ها اظهار نظر می کند و بدتر از آن در سیاست و اقتصاد و طوری ادعا می کند که می تواند در یک ماه مملکت را سر و سامان دهد.
نسلی که نه با دنیا، نه با سرمایه دار، نه با حکومت بلکه با خودش مشکل دارد.
نسلی که تمام حرکتش برای یک تغییر لوگوی سبزیست که گوشه آواتارش چسبانده.
نسلی که از سایه خود نیز می ترسد...
توضیح نوشت:
۱- بخش معرفی فیلم راه اندازی شد، از فهرست کنار می توانید به ان دسترسی پیدا کنید....
۲- موسیقیی برای اینجا در نظر گرفتم برای شنیدن، آن را اجرا کنید...
  • باد سرکش