باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

دربه‌درتر از باد زیستم
در سرزمینی که گیاهی در آن نمی‌روید.
تا باد، به خانه ی خود بازگردد

آخرین مطالب

۶۷ مطلب با موضوع «باد :: باد شرقی (اجتماعی)» ثبت شده است

۱- در خبرها اومده بیست‌وپنجمین نمایش‌گاه بین‌المللی کتاب تهران با پیام ربع قرن جهاد فرهنگی ۱۳ تا ۲۳ اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۹۱ در مصلای بزرگ حضرت امام خمینی (ره) برگزار می‌شود....
۲- در سه سال گذشته حداقل، ۸۰% نمایشگاه کتاب شامل کتب با موضوعات مذهبی، ادعیه، کمک درسی، کنکور و حل تمرین بوده...
با تنیجه گیری از دو مورد بالا می توان فهمید که فرهنگ ما تنها شامل مسایل مذهبی و کنکوری می شود...
پس لطفا اینقدر فرش پوسیده این فرهنگ محترم را چوب نزنید، دیگر تاری ازش باقی نمانده که پودی داشته باشد...
لطفا در این موضوع جهاد نکنید...
با تشکر
  • باد سرکش
مردم به دلیل دردهایشان است که مبارزه می کنند نه به دلیل سلامتیشان، اگر گرسنه بمانند به دلیل گرسنگی مبارزه می کند و اگر سیر شوند به دلیل آسایش.
رویا و تفکرِ تهدیدِ دائمی، جوانان را فدایی می کند و نه واقعیت و نه واقعیتی که چندان هم دردناک نیست. تضاد و نیاز است میان آنچه هست و آنچه باید باشد و آنچه نشان داده می شود.
کمک به رنجمندان کمک است به رفع گرسنگی و رسیدن به آرامش و این یک اقدام عاطفی ست و هر اقدام عاطفی دشمن استبداد است.
استبداد حزب راه می اندازد و آشوب میکند و بلوا و جنگ و مبارزه و انقلاب شعار می دهد که نمی خواهیم کارگران و رنجمندان صدمه ببینند و ترحم بر می انگیزد اما برای تسلط می آید. هرچه مرض بیشتر باشد امید پیروزی حزب بیشتر است و هرچه مرض بماند و کهنه شود حزب بیشتر بر سر کار می ماند واز هر وسیله ای استفاده می کند برای رسیدن به هدفش و تسلط بیشتر و هر چه درد بیشتر باشد پایه ها قوی تر می شود چرا که در درد کسی فکر نمی کند...
  • باد سرکش
هیچ لحظه ای عظیم تر از آن لحظه ای که می آید نیست. لحظه های بزرگ می آیند ولی به گذشته نمی روند هیچ لحظه بزرگی متعلق به گورستان نست. لحظه ها به ما میرسند ما را در میان میگیرند اندکی درنگ میکنند و اگر لیاقت بهره گیری شرافتمندانه از آنها را داشته باشیم به دادمان می رسند و گرنه طبق قانون طبیعت برای مدتها عقب می نشینند، تا باز کی...
لحظه ها ی تنومند نمیگذرند تا نابود شوند، آنها مومیایی نمی شوند و در صندوقچه افتخارات کوچک ما مخفی نمیشوند. آنها شتابان به عقب باز میگردند تا انسان لایقی سر برسد و آنگاه تو می مانی و آنچه به دست آورده ای و یا کوتاهی کرده ای و از دست داده ای.
هیچ لحظه ای عظیم تر از لحظه ای نیست که در آستانه در ایستاده است و آسیمه سر به درب می کوبد و انسان بزرگ انسانی است که قدر لحظه های به سوی حال روان را بداند و آن را لاجرعه فرو دهد و با آن حرکت کند و درون آن جای گیرد.
آن لحظه هایی که بی باکانه در جنگ تن به تن با دشمنان زخم بر می داری ولی فریاد بر می داری که زنده ام، زنده می مانم تا به سرانجام برسم.
یا لحظه ای که با احساس سر بلندی از موفقیتی در اوج ِ اوج ِ ممکن ایستاده باشی و به پایین نگاه کنی.
یا لحظه ای که عاشق شده باشی و با بال عشق پروازی ساحرانه از فرازی غریب ولی پرشکوه بر دریایی که ماه افتاده است کرده باشی و نفس عاشقانه ات عالمی را عطرآگین نماید و کام بردن از لب رودی جملگی رودها را بهشتی نماید...
و هزاران لحظه دیگری که نمی توان به گذشته فرستاد و در گورستان تاریخ به خاکشان سپرد، چرا که لحظه ها دختران جاهلیت نیستند که بتوان زنده، زنده به گورشان کرد. چرا که لحظه ها شاخه خشکیده ای نیستند که بتوان آن را شکست و کشت و بر خاکشان افکند. لحظه ها مانند برگ ترد علفی سبز هستند که حتی اگر بتوان آن را شکست و خرد کرد باز هم عطرش بر دستانتان باقی می ماند...
بزرگی میگفت: " تنها کسانی که می جنگند لحظات بزرگ را به دست می آورند و تنها همانانند که زندانی می شوند،بازجویی می شوند و درد می کشند که در از آنِ دردآزمودگان است...."
  • باد سرکش
۱- رنج فرزند تو رنج تو نیست که تا هرچه بیشتر تحملش کنی صاحب اراده تر باشی. تو با قبول درد خویش قدرتمندتر می شوی اما با تحمل درد فرزند ناتوان و ذلیل...
۲- درد خود تحمل کردن که هنری نیست، اگر درد فرزند را به خاطر نجات خیل دردمندان تحمل کردی مردی وگرنه هر نامردی در شرایطی مجبور است درد خود تحمل کند و دم برنیاورد...
کدامیک را باید عمل کرده و وقت هر کدام چه لحظه ای است؟؟
  • باد سرکش
سالهاست که فانوسم در کنج خاک گرفته پستوی خانه ام در انتظار خبری خوش در حال مرگ است....
سالهاست که نفتش پریده و دیگر نفتی نماندع که برآن کنم و بر سر در خانه شعله بر زبانش دهم تا سخن براند از روشن بودن دل بر سر اتفاقی خوش.
سالهاست که دگر فانوسی بر سر در خانه های شهرم نمی بینم.
سالهاست که دیگر خنده ارزان نیست، خنده ای از ته دل.
سالهاست تا بخواهی پوزخند و زهر خند و ریش خند؛ اما دریغ از یک خنده پاک، کاش می شد جُست و قابش کرد و به دیوار کوبیدش، به یادگار روزهای شاد...
  • باد سرکش

این متن حاصل دمل و زخمی چند ساله از دیدن بعضی از رفتارهای دوستان در مکانهای مختلف بود و ایمیل یکی از دوستان نیشتری بود که بر این زخم، تا سر بگشاید…
کاش کمی بدون تعصب تفکر کنیم
دست و پا زدن و فریاد زدن همیشه نشانه بیداری نیست گاهی نشانه خواب بودن ، کابوس دیدن و هذیان گفتنه
ما ایرانی ها دیگه کاملا تبدیل شدیم به ملت زنده باد مرده باد !
ما وطن نداریم مگر اینکه کسی به کوروش توهین می کنه ، یا اسم خلیج فارس رو عوض کنه یا آثارباستانی در حال نابود شدن باشن یا فیلم ۳۰۰ ساخته باشه…. ما دین نداریم مگر اینکه یکی یه جایی کاریکاتور پیامبر رو بکشه ، یا بخوان قرآن بسوزونن ، یا تو حرم و اماکن مقدس بمب بزارن، یه روز مهران مدیری میشه قهرمان ملی و همه برای قهوه تلخش سینه چاک می کنن ، فردا میشه مزدور حکومتی ، یه روز حیثیت افتخاری رو میبریم یه روز لیلا اوتادی میشه فاحشه ، یه روز فوتبالیست ها دست بند سبز می بندن میشن افتخار ملی یه روز میرن با احمدی نژاد فوتبال بازی می کنن فحش شون میدیم ، قبل از هر سری اخراجی ها میگیم ما فیلم این چماق به دست رو نمی خریم اما باز هم میشه پر فروش ترین فیلم سینما ، یه روز میگن می خوان موسوی و کروبی رو بگیرن همه فیس بوک و دنیای مجازی و حقیقی میشه لینک و مطلب و بعدش تنها راه یاد آوریمون اینه که روزشمار یزنیم...
خیلی از حرف ها رو نمیشه زد فقط سر بسته میگم ما همه از ظلم وستمی که بر ما رفته و میره بیقرار و بی تابیم ، موج شدیم و عده ای هم از هر قشری، سیاستمدار و هنرمند و ورزشکارو… خوب بلدن از این موج ما سواری بگیرن پشتک وارو بزنن و حالشو ببرن یکی نیست داد بزنه :
گشت ارشاد از وقتی شروع شد که ما به خواهرامون گیر دادیم! در عین حال خواهر دیگران را دید می زدیم!
دیکتاتوری وقتی پا گرفت که به همسران مون و فرزندان مون زور گفتیم!
تقلب توی انتخابات از جایی آغاز شد که همه با برگه های توی جیب مون رفتیم سر جلسه امتحان!
دروغ از اونجا شروع شد هر کدوم توی هر شغل و هر جایی که هستیم واسه کوچکترین منفعت بزرگ ترین دروغ ها رو گفتیم !
پرونده سازی ازاونجا پا گرفت که هر دفعه سه نفر از ما دورهم جمع شد پشت سر سه نفر دیگه حرف زدیم و تهمت زدیم و غیبت کردیم.
سانسور از جایی شروع شد که توی فامیل و دوست و آشنا تحمل کسی که مثل خودمون نباشه رو نداشتیم.
ما کمی متوهم شدیم شعار میدیم ما بیشماریم اما…م
همه ۷۰ و چند میلیون این مملکت مثل هم نیستن که از صبح تا شب خبر و گزارش سیاسی بخونند و دقیقه به دقیقه بدونند تو این مملکت چه خبره! کی چی میگه و کی کجا میره!
اول مهر ، ۱۳ آبان ، ۱۶ آذر ، عاشورا ، هدفمند کردن یارانه ها …واسه هر کدوم از اینا هفته قبلش قرار بود این مملکت به هم بریزه اما کسی صدا درنیومد ! من هم میدونم که نمیشه ! اما انقدر با تبلیغات ساده لوحانه خودمون رو مسخره و مضحکه نکنیم ! ایران با مصر و تونس ولیبی و اردن فرق می کنه، تو این کشورها مردم می دونند که چی می خوان ولی تو ایران مردم هنوز نمی دونند چی می خوان، عاشورا میان بیرون زنده باد موسوی میگن، دو روز بعد( ۹ دی) میان بیرون مرگ بر موسوی می گن…(دقیقا مانند زمان مصدق) افرادی که ۲۵ بهمن جلوی مردم ایستادند چه کسانی بودند، آیا غیر از مردم بودند؟ غیر ایرانی بودند؟ غیر از افرادی بودند که تا دو- سه سال پیش از کنارمون رد می شدند، غیر از افرادی بودند که تا چند سال پیش همکار، دوست، آشنا و … مون بودند؟ اگر بدون تعصب نگاه کنیم اگر به خود ما هم امتیاز و قدرت بدهند آیا همین کار را نمی کنیم؟(داستان زندان استانفورد نشونه آزمایشی این مسئله است!) بیایید شعار ندیم، متوهم نباشیم و…
چند نفر از خانواده ، دوستان ، همکاران آشنایان خودتون می شناسیم که از صبح تا شب میگن :  اینا همه دستشون تو یه کاسه است آخرش هیچی نمیشه ، اینا همش بازیه ، بزار زندگی مون رو کنیم ، و حتی گاهی همین حساسیت های ما به امور سیاسی مملکت رو مسخره هم می کنن…
یه نگاه به مباحثه هایی که تو همین فیس بوک یا بقیه شبکه های اجتماعی و فضاهای مجازی اتفاق میفته بندازین ، ببینید ملت سر هر اختلاف عقیده ای چه جوری به هم توهین میکنن و تهمت می زنن! فردا در یک فضای باز اینجوری می خوایم کنار هم زندگی کنیم؟!
من خسته ام از این همه شعار مرده باد زنده باد ، هر کی زنده باشه و هر کی مرده باشه من می خوام تا زنده هستم زندگی کنم !
به جای بازی خوردن می خوام بازی کنم ، فقط هم نقش خودم رو ، زندگی خودم رو و نه چیز دیگه !نمی گم ساکت بشینیم میگم اگر کاری م یخواهیم بکنیم آگاهانه باشه، نه اینکه به دنبال یک سری ازافراد حرکت کنیم…
ممکنه این متن به مزاق بعضی ها خوش نیاد ولی سعی کنیم تفکر مخالفمون بی طرفانه رو نگاه کنیم اگر تفکرش درست بود بپذیریم ولی اگر تفکرش مشکل داشت تنها مشکل آن را به او گوشزد کنیم نه اینکه…

  • باد سرکش
من از نسل لجن خالصم...
نسلی که خود را عابد و مسلمان می داند، از عدالت دوازادی و عشق به وطن حرف می زند.
نسلی که ۱۴۰۰ سال مانده است و بوی تعفن گرفته است.
نسلی که حتی در خلوت خود به خودش دروغ می گوید و کلاه خود را بر میداردو سر خود را کلاه میگذارد.
نسلی که سالیان سال است کاری بجز نقاب زدن و خیانت کردن کار دیگری بلد نیست.
نسلی که صاحب همه چیز است و هیچ چیز ندارد.
نسلی از احمق‌های بزرگ...
نسلی که اصطلاح رایج آن "من اگر به جای شما بودم ، چنین می کردم و چنان نمیکردم" است.
نسلی پر از استعمار فرهنگی با آدمهای کم دانش و بی هنر و خودخوه و خودباور و خود بزرگ کن و خود همه چیز دان و بد عاقبت
نسلی که کاملا از شکل افتده و جایگاه خود را نمی شناسدو نمی داند کیست و قادر به انجام چه کارهایی هست و یا نیست.
نسلی با "منم زدنهای جاهلانه اش" نشان می دهد که برای "مَن" کوچک و ناتوان خویش اهمیت قایل است و نه هیچ کس دیگر.
نسلی با سوادِ ناتوان از تولید و خلق که جنون"مَن" دارد.
نسلی بدون داشتن کمترین سررشته از موسیقیو فیلم و نقاشی راجع به نُتهای اهنگ ها و طریقه کارگردانی فیلمها و نوع نقاشی ها اظهار نظر می کند و بدتر از آن در سیاست و اقتصاد و طوری ادعا می کند که می تواند در یک ماه مملکت را سر و سامان دهد.
نسلی که نه با دنیا، نه با سرمایه دار، نه با حکومت بلکه با خودش مشکل دارد.
نسلی که تمام حرکتش برای یک تغییر لوگوی سبزیست که گوشه آواتارش چسبانده.
نسلی که از سایه خود نیز می ترسد...
توضیح نوشت:
۱- بخش معرفی فیلم راه اندازی شد، از فهرست کنار می توانید به ان دسترسی پیدا کنید....
۲- موسیقیی برای اینجا در نظر گرفتم برای شنیدن، آن را اجرا کنید...
  • باد سرکش
چند وقت پیش دوست عزیزی، از من خواسته بود راه و طریقت مبارزه ام را بنویسم، متاسفانه نشد، آن را بنویسم تا به امروز...
  1. دانش با خرد خیلی فرق دارد. در مبارزه خردمندانه مبارزه کن.
  2. سعی کن با کفش های حریفت حتی یک بار راه بروی.
  3. ممکنه تموم عمرت رو خواب باشی و هرگز نفهمی.
  4. از چیزهای درونت نترس، آنها تنها چیزهایی هستند که داری.
  5. مردم آنگونه که فکر میکنند نیستند، فکر می کنند که هستند. مغز انسان یک عضو واکنشی است و بارها فکر تو را از هر چیزی پر میکند و این افکار بسیار روی تو اثر دارند. در مبارزه فکرت را از آشغال ها خالی کن، انها چیزهایی هستند که فکرت را از چیزهای که اهمیت دارند منحرف می کنند.
  6. خرد در زمان و مکان مناسب به دست می آید و برایش قیمتی است، سعی نکن آن را کمتر از قیمت حقیقی اش به دست آری.
  7. یک جنگجو، هدفش را ول نمیکند، بلکه عشق را در آن جستجو می کند. جنگجو بودن به معنای کامل بودن؛ پیروز بودن، سالم بودن نیست؛ بلکه به معنای آسیب پذیر بودن است.
  8. جنگجو نگاه می کند و در لحظه عمل میکند و احمق تنها واکنش نشان می دهد، شروعی نمی خواهد فقط عمل کن.
  9. هیچ گاه با تمام نیرویت وارد مبارزه نشو، همیشه مقداری از آن را نکه دار؛ شاید تا مبارزه بعدی وقتی نباشد.
  10. همیشه یک راه فرار جلوی چشم دشمنت بگذار، وگرنه با نیرویی شگفت انگیز به تو حمله خواهد نمود. اما نگذار از آن یک راه استفاده کند.
  11. در مبارزه مانند آتش نباش، که تر و خشک را با هم بسوزاند.
  12. همیشه به پشت سرت نگاه کن، شاید راهت اشتباه باشد.
  13. از تاریخ درس بگیر. اما در تاریخ نمان و یادت باشد که تاریخ را فاتحان می نگارند.
  14. روحیه شادت را حفظ کن؛ چرا که به تو قدرت می دهد که جلو بروی. حتی وقتی که شکست خوردی.
  15. عاشق شو و به خاطر عشقت مبارزه کن، بدتر از مبارزه بدون هدف؛ مبارزه به دلیل هدفی کوچک است.
  16. روشهای دو مبارزه ات هیچ گاه شبیه هم نباشد، اگر راهی جدید پیدا نکردی؛ دست از مبارزه بکش و نگاه کن، حتما راهی جدید پیدا می کنی.
  17. همیشه مشورت کن و و به تمامی حرف ها گوش بده؛ اما نگذار کس دیگری به جای تو تصمیم بگیرد، در زمین مبارزه تنها تو هستی که مبارزه می کنی.
  18. همیشه برای بهتری وجود دارد سعی کن با خرد به آن برسی.
  19. تا جایی که ممکن است نجنگ و سعی کن هیچ گاه شروع کننده مبارزه نباشی.
  20. مسئله ای که راه حل نداشته باشد؛ مسئله نیست. دروغ است.*
  21. با هرکس در حد لیاقت خودش بجنگ. بیشتر از آن اتلاف انرژی است.**
  22. هرگز هیچ لحظه ای عظیم تر از ان لحظه ای که می آید نیست.***
  23. مبارزه ای که اتفاق افتاده است، دیگر تمام شده. بچه ها به دنیا می آیند و انها که به دنیا امده اند دیگر بچه نیستند.
  24. در مبارزه پای مقدسات را وسط نکش. اعتقادات هر فردی برایش مقدس است، پس به اعتقادات حریفت احترام بگذار.
  25. مخالف انچه نمی دانی نباش، و با چیزی که برایت معنا ندارد تا زمانی که با او دمخور نشده ای و نشناخته ای و به نظرت درست نیامد؛ نجنگ.
  26. همواره سعی کن دقیق باشی.
  27. زندگی سه قانون دارد:
  • همه چیز تغییر می کند.
  • زندگی یک معماست؛ سعی نکن آن را حل کنی.
  • هرروز شاید روز آخر باشد، ان را به تمامی زندگی کن.
 
پی نوشت: در مورد موارد ۲۰ و ۲۱ و ۲۲ بعدا بیشتر توضیح خواهم داد.
بعدا نوشت: شاید بعدا این پست را کامل‌تر شود.
  • باد سرکش
روزگاری شده است که اینجا سنگ هم می پوسد.
روزگاری شده است که مردان به جای رعایت حریم زنان ، آنان را به رعایت حریم حریم وا می دارند و خود حریم آنان را می شکنند.
روزگاری شده است که زنان سرزمینم را تنها برای پس انداختم بی هوا ویا با هوای بچه می خواهند و احساسش را به سادگی به بازی میگیرند.
روزگاری شده است که حق حیات یک زن در این سرزمین یا شوهر کردن است یا داشتن سپرست قانونی و یا مرگ.
روزگاری شده است که زنان سرزمینم باید عطر اخلاق و نجابت و شرافت و غیرتشان در جهان بپیچد تا بوی تعفن بی اخلاقی و بی نجابتی و عدم شرافت و بی غیرتی مردانش، مردمان را خفه نکند.
روزگاری شده است که هنگامی که یک مرد به یک دختر حمله می کند زنان محافظه کار جلوتر از مردان به دختر حمله کرده و به او صدمه می زنند.
روزگاری شده است که مردانگی مردانش به زورگویی به زنان و لای پایشان محدود شده است.
روزگاری شده است که سنگ می پوسد...
  • باد سرکش
معروف است که گویند در جامعه ای که عکس رهبرانش از اندازه یک تمبر پستی بزرگتر شد آن جامعه به استبداد رهنمون است و در انتها جنایت کار.
اما من می گویم که در جامعه ای که نهاد های مدنی مستقل نباشد این اتفاق می افتد،  و نه هر نهاد مدنی مستقلی و نه هر نوع حزبی. اگر در حزبی فقط و فقط یک نفر (چه به طور رسمی و چه غیر رسمی) در راس باشد و اراده آن یک نفر منحصرا حاکم بر تمام تشکیلات، برنامه ها و هدفهای آن حزب باشد. آن حزب منحط است و منحرف و ان یم نفر بیمار منحرف فاسد جنایتکاری است که جز مصیبت هیچ به انسانیت پیشکش نمی کند.
این است که تنها یکی از این نوع نهاد های مدنی کافیست برای هر جامعه ای که آن در مقام قدرت قرار گیرد و به سوی استبداد و جنایت به پیش می رود و مردم را به چنان سکوتی وا می دارد که کوها و صحراها بهلرزه می افتند و. از پس ان سکوت غُر است که برای ملت باقی می ماند....
  • باد سرکش