باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

دربه‌درتر از باد زیستم
در سرزمینی که گیاهی در آن نمی‌روید.
تا باد، به خانه ی خود بازگردد

آخرین مطالب

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «باد» ثبت شده است

دگر کسی جز باد
از تاب فلزی گوشه زمین بازی
که دو تکه ذغال بر زنجیرش می رقصد
سواری نمی گیرد...
  • باد سرکش
هرفردی با کمترین دانشی از سیاست می داند که اولین اصل طرفداری و به هدف رسیدن از دو گروه مخالف هم که با گروه طرفداری کننده مخالف هستند این است که از گروهی طرفداری باید کرد که کمترین سود و منفعت را برای گروه طرفداری کننده دارد تا گروهی که بیشتری منفعت و سود را دارد با شعارها و تبلیغات گروه با کمترین سود را کنار بزند.
  • باد سرکش
خبر: گوگل و اکثر سرویس های وابسته به آن به دلیل حذف نکردن فیلم معصومیت مسلمانان از یوتوب فیلتر شد.
۱- نمی دونم این کار چه فایده ای دارد، چرا که در وحله اول یوتیوب در داخل ایران برای عموم فیلتر می باشد و از دسترس خارج است پس مردم نمی توانند به صورت عادی به این فیلم که البته هنوز فیلم اصلی نیست و ۱۴ دقیقه برای تبلیغات فیلم است دسترسی داشته باشند
۲- در میان این همه محدودیت ها و تحریم هایی که برای ایران و هویت(IP) ایران وجود دارد، محدود کردن موتور جستجوی گوگل در کشوری که ادعای آزادی میکند، بسیار خنده دار است، چرا که این سرویس در کشور چین با این همه محدودیت باز هم برای جستجو تا حدی باز است(الان ایران با این عمل هم رده کره شمالی قرار گرفت)
۳- ایران که به خودی خود نه تولید علم دارد و نه تولید محصول، و بیش از ۷۰% استفاده علمی کشور از اینترنت صرف گوگل کردن می شود.(دقت کنید گوگل کردن نه جستجو کردن)
۴- در کشوری مانند ایران که هنوز بسیاری از اساتید رده بالای دانشگاهی و همچینین دانشوجویان کشورش از سرویس جیمیل به عنوان سرویس ایمیل اصلی استفاده می کنند و ایمیل تحویلی از دانشگاه تنها به عنوان یوزرنیمی جهت استفاده از VPNدانشگاه می باشد، محدود کردن و بستن این سرویس معنایی بجز ایجاد مشکل برایشان نخواهد داشت.
۵- سرویس ایمیل شرکت گوگل به نام جیمیل اصطلاحا به عنوان سرویس ایمیل در قشر به ظاهر تحصیل کرده کشور مطرح است، چرا که بیش از ۸۰% مردم جامعه ایران به سرویس یاهو میل، ایمیل گفته و برایشان تنها جیمیل و ایمیل معنا دارد و سرویس دهنده های دیگر حتی پست الکترونیک ملی(@iran.ir) نیز برایشان بی معنیست.
۶- سرویس پست الکترونیک ملی، هنوز آنقدر مشکل دارد که مسئولین محترم کشوری در کنار اعلام آن(به دلیل اجیار قانونی)، پست الکترونیک دیگری (یا وابسته به سایتی که مربوط به شرکت خودشان است و یا اکثرا با پسوند @gmail.com) را جهت ارسال و دریافت اطلاعات به صورت الکترونیک ارائه میدهند.
۷- از بیان ضررهای اقتصادیی که این تصمیم یک شبه، ایجاد می شود، خودداری می کنم...
بعدا نوشت:
با خواندن این خبر باید گفت:
"گل بود که به سبزه نیز آراسته شد."
 
در همین راستا بخوانید:
از فیلتر شدن گوگل چه کسی بیشتر متضرر می‌شود؟
  • باد سرکش
چند وقت پیش از تصمیم حوزه هنری بابت ممیزی کردن دوباره فیلمهایی که از هزارتوی ارشاد میگذرند نوشته بودم و پخش گزیینشی آنها...
ظاهرا این امر به صنف کتاب و ناشران هم رسیده است و این مهم به دست توانا و ذهن پویای نویسندگان روزنامه وزین کیهان صورت میگیرد. ولی در اینجا مثل فیلم نیست که بشه محدودش کرد و نشونش نداد، کتاب چاپ میشه میاد تو کتاب فروشی ها، پس چاره کار بستن مراکز اصلی کتاب فروشی و فرهنگی هست(مراکزی مانند شهر های کتاب) و اینجاست که نویسندگان این روزنامه وزین دست به قلم شده و کتابهایی که از هزارتوی ارشاد میگذرد را "کتاب‌های خاص از افراد روشنفکر خارج نشین ترک‌ وطن کرده با محتوایی مملو از نسخه‌های پیچیده شده برای تغییر و براندازی" عنوان کرده و شهر کتاب را به بهانه وجود آلبوم‌های موسیقی کلاسیک و چند عروسک به فاصله چند روز بعد از مطلب کیهان ببندند...
پ.ن: بر هیچ کس پوشیده نیست که مسیر یک ایده هنری(از کتاب گرفته تا فیلم و موسیقی) تا به ثمر رسیدن و رسیدن به دست مخاطب چه مسیر طولانی و پر از سانسوری را طی میکند که گاهی ایده دهنده از پیگیری ایده اش منصرف شده و گاهی ایده شیری بی یال و سر و دم از آب در می آید...
پ.ن۲: به کجا چنین شتابان...
  • باد سرکش
چند سال پیش که تونل توحید به هر بهانه ای بازگشایی شد، اکثر صاحب نظران غیر وابسته از عدم امنیت تونل حرف می زدند و سستی خاک و عدم تقویت درست آن(بستر و خاک بالای تونل)، طراحی ترافیکی قدیمی و غیره را دلایل آن ذکر میکردند، گذشت و تونل با انواع تبلیغات افتتاح شد. دوستان که در تونل تردد کرده اند وضعیت هوای داخل تونل و عدم کارکرد فن های تهویه (به دلیل ایجاد لرزش و انتقال آن به پایه ها و بتن های سقف) و همچنین رشد میلگردهایی در ستونهایی میانی بین دو باند تونل(که چندیست برداشته شده) و میله های منحرف کننده مسیر تصادفبین ستونها و اگر هم کمی دقت  کرده باشند ردهای داغی آب و ترکهای بزرگی که روی سقف تونل(اکثرا در قسمت جنوبی آن) است را دیده اند... این تونل با صرف هزینه های زیاد و زمان بسیار ساخته شده و برای اهداف تبلیغاتی بازگشایی گشته ( و بهتر بگم که این تونل به نظر برخی دیگر از دوستان متخصص نباید هنوز بازگشایی میشد چه برسه سال ۸۸)...
فکر کنم موارد زیر نیاز به یاد آوری و بیان نداشته باشن و هر کدام برای بسیاری از ساکنین تهران و حتی برخی از مسافران محترم این شهر و مسیر های آن خاطراتی از ماجراهای آن دارند:
  1. تونل رسالت و داستهای ساخت و مسیر آن...
  2. بازسازی تونل کندوان در مسیر جاده چالوس و داستانهای مسیرهای جایگذین و...
  3. آزاد راه تهران ـ شمال
  4. تونل امیرکبیر
 
پ.ن: در مقابل این لینک را هم ببینید بد نیست: ساخت تونلی در خاک آهکی، به طول حدود ۱۰کیلومتر در عرض ۴سال به صورت دو طبقه با هدف...
تونل SMRT کوالالامپور
  • باد سرکش
امسال نیز نمایشگاهی به نام کتاب و به کام دیگر چیزها در محب مصلی تهران تشکیل شد.
از نکات بارز این دوره:
۱- اجازه ندادن به نشر چشمه و ثالث برای ایجاد غرفه در نمایشگاه بود، که همانند نشر کاروان چند سال پیش، خود نمایشگاهی در در فروشگاههای خود برگذار کردند...
۲- در نمایشگاه امسال کتب قرآنی تنها با رسم الخط عثمان طه مجوز حضور داشته و بقیه رسم الخط های قرآن به سرنوشت دیگر کتب ممنوعه در آمدند...
۳- در نمایشگاه امسال به علت ازدحام جمعیت شاهد حرکات دیپلماتیک بیشتری خواهیم بود...
۴- با توجه به گرانی کتب مفید بن کتاب ۲۰ هزار تومانی دولتی در اختیار تعداد محدودی از دانشجویان قرار گرفت (البته با دریافت ۲۰هزار تومان دیگر در مجموع ارزش آن به ۴۰ هزار تومان رسید) که می توانند به روبروی دانشگاه تهران در خیابان انقلاب مراجعه کرده و با فروش حدود ۹۰% ارزش ریالی آن در حدود ۳۶ هزار تومان اسمی و ۱۶ هزار تومان واقعی دریافت کنند و با آن برای چند روزی بتوانند شکم خود را با کمک رستورانهای کناره میدان انقلاب سیر نمایید...
۵- روز جمعه اول نمایشگاه امسال مصادف شده است با رای گیری دور دوم مجلس نهم، بهترین موقعیت برای پروپاگاندای صدا و سیما...
پ.ن: به نظرم اونایی که اهل کتاب باشند از شهرهای کتاب(مخصوصا شهر کتاب مرکزی) بیشتر از نمایشگاه های کتاب استفاده ببرند...
  • باد سرکش
در فرهنگ اسلام لعنت نه تنها مکروه که به نوعی حرام است،
لعنت در لغت به معنای سلب نعمت است، و در حقیقت به این معناست که خدایا من بنده به تو امر می کنم که رحمتت را از دیگر بنده ات، به هر دلیلی که من بنده تشخیص میدهم...
حال ببینیم چقدر افرادی که دایه دار دین هستند، دیگران و افرادی که با آنها مخالفند را نفرین می کنند...
 
دیگه خیلی کم وقت می کنم به اینجا سر بزنم از همه دوستان پوزش می طلبم...
  • باد سرکش
می‏دانی چطوری است سیمین جان؟ از کاغذهایت - گرچه چیزی نمی‏نویسی - پیداست که تو هم حال مرا داری، ولی این هم هست که برای غصّه‏ های تو مفرّی و یا مفرهایی هم هست که جلب توجّهت را می‏کند و نمی‏گذارد زیاد ناراحت باشی. و اینقدر دیدنی هست که خیلی چیزها را از یادت می‏برد. از کاغذهایت پیداست. خودت نوشته بودی‏که حالت "بهتر از آن است که متوقع بودی." بدان که بهتر هم خواهد شد....
بهتر خواهد شد مخصوصا در سفر رسیدن دوباره به جلالت، به جلالی که خسی شد در میقات نگاهت...
هیچ می‏دانی که یک همچه سفری تو را چقدر کامل خواهد کرد؟ و مرا ناقص...
بانوی سرزمین سرگردانی ها که حتی نتوانستند سرزمین سرگردانی ات را ببیند...
تو جزء آخرین های آن پیامبران طلایی ادبیات بودی.
و جزء آنان که نگذاشتند رسالتت را کامل کنی...
امشب جلال شادمان است و با چشمانی غم بار شادی جلالت را پاس می دارم...
بانوی سپید موی، سووشونت گرامی باد...
  • باد سرکش
جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی
چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم
این متن به مناسبت گرامی داشت مردی نگاشته شده… مردی که بزرگ در برابرش کوچک بود، مردی صبر در برابرش خورد می شد، مردی که علم در برابر خردش به زانو در می آمد، مردی که بود، چرا که بود…
سال ۸۵ بود سالی که اولش خیلی خوب و آخرش خیلی بد…
تو تیر ماه بود که فهمیدم یکی که خیلی دوستش دارم بیماری سختی گرفته و برای اولین بار واژه سرطان رو با تمام وجودم درک کردم، برای اولین بار درک کردم که وقتی می گن سرطان بجز هزینه درد هم داره یعنی چی، برای اولین بار مردی رو دیدم که با وجود ریختن آتیش تو جونش حاضر نمی شد خم به ابرو بیاورد و هنوز کار خود را خود انجام می داد، برای اولین بار مردی را دیدم که با وجودی که روی تخت بیمارستان بود هنوز هم حلال مشکلات بقیه بود، برای اولین برای درک کردم تنها نام یک مرد؛ بودش وجودی یک مرد م یتواند ستونی باشد برای لختی ایستادن. برای اولین بار دیدم مردی را که در زیر بار مشکلات، در زیر فشار درد هنوز هم به فکر خانواده اش است… برای اولین بار با تمام وجودم درک کردم آ دَم یعنی چه…
نمیخواستم باور کنم مردی که برای من اوج مردانگی آدمها، مردی که برای من اوج تیپ و شخصیت و بزرگی بود، روزی روی تخت بیمارستان باشه، مردی که روی همون تخت باز هم مشکلات اطرافیان رو رفع میکرد، مردی که آنقدر بزرگ بود که بودنش و اطمیانن از بودنش باعث می شد جمع کوچیک خانواده همگی شاد بشن… مردی که…
بهمن ۸۵ سرطان به قلب رسید و CCU و هزاران قصه، تو اون مدت ۳ بار بیشتر تو CCU نرفتم، بار اول تنها چند لحظه طول کشید، نمی خواستم مردی رو که با تمام وجودم می پرستیدم رو زیر چندین لوله و سیم ببینم تا هنوز چهره اش، چهره همون فردی باشه که تو خاطره ام  دارم، بار دوم اول اسفند بود و خداحافظی برای سفر دانشجویی به مشهد که همزمان شده بود با چراغ روشن کردن اون مرد. و آخرین نصیحتش؛ آخرین نصیحت از فردی که تمها نصیحتهای اونو می شنیدم… رفتم مشهد و برگشتم حالا آنجا چی شد و چی نشد بماند، ۴ اسفند ساعت ۱۲-۱ بود که رسیدم تهران، و بار آخری بود که رفتم و دیدمش و بغلش کردم و گریستم…
ساعت ۷ شب بود که با خبری؛ مغزم یخ کرد… زمان ایستاد و تمامی همراهی هایش، تمامی هم دلی هایش از جلوی چشم گذشت…
ساعت ۷ شب روز چهارم اسفند سال یک هزار و سیصد و هشتاد و پنج؛ زمانی ست که روزگار برایم نوشته بود برای توقف، برای درک خالی شدن پشت، برای دیدن همیشگی جای خالی اش…
  • باد سرکش
این پست قرار بود اولین پست اینجا باشد، اما بعد از تفکر زیاد و گردش در بین مطالب نوشته و نانوشته تصمیم گرفتم که اولینی در کار نباشد، چرا که اولین به معنای شروع است و شروع به معنای به پایان بردن چیزی دیگر به اختیار.
و اما نمی خواهم به علل اینکه چرا اینجا شروع شد و محل قبلی بدون اخطار قبلی کلا از دایره حذف شد و چندی بعد بقیه وبلاگهایم که بر روی آن دومین و سرور قرار داده بودم بپردازم چرا که نمی توانم به گذشته چونان هیزم سوخته و خاکستر شده برگردم، فقط همین قدر بگویم که دلایلش را دلایل امنیتی ذکر کردند.
ممکن است بعضی از مطالبی که در وبلاگهای قبلی بود را به اینجا منتقل کنم چرا که زمان نگارش آنها می خواستم آنها را ادامه دهم و بعضی از آنها ادامه ای دارند و برخی دیگر شاید ادامه داشته باشند.
دوستان بسیاری در این تغییر و تحول و درگیری دو هفته ای همراهی ام کردند و نظرشان چراغ راهم بود. در همین جا ازشان تشکر می کنم و می دانم که می دانند چقدر به ایشان مدیونم و قاصرم از جبران محبتهای بی شمارشان...
اگر بخواهم توضیحی هم در باب نامی که برای اینجا برگزیدم بدهم، این در حقیقت از پیشنهاد دوست عزیزی بود که نام آواره را بر من نهاد و من نیز به احترام ایشان "باد" را که جا و مکان ندارد و در عین حال همه جا هست و هیچ کجا نیست و ارتباطی تقریبا معنایی با دو نام قبلی ام(نُت صفر و هایمدال ـ با اینکه زیاد به این نام نبودم ـ )را برگزیدم...
دو بخش جدید را دوست دارم در کنار مطالب اصلی اینجا داشته باشم که امید دارم موفق شوم ادامه شان دهم، یکی معرفی کتابی ست که در دست دارم برای خواندن و دیگری معرفی فیلم است و نوشتن خلاصه ای از آن. دوست دارم این دو بخش را حداقل هفته ای یک بار به روز کنم؛ اما تا چه پیش آید.
ممنون از صبوریتان...
  • باد سرکش