باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

دربه‌درتر از باد زیستم
در سرزمینی که گیاهی در آن نمی‌روید.
تا باد، به خانه ی خود بازگردد

آخرین مطالب
شب بود.
روی زمین گلیمی پهن.
و در دو طرف آن مخده ای
دو نفر آمدند روی سن و نشستند روی مخده ها.
او کمی تنومند بود و البته خوش سیما، با ریش جوگندمی، بینی برش خورده که صورتش را زیبا جلوه میداد و دلنشین میکرد.
پیرمردی بود با سلوک خاص خویش...
مضراب تار را در دستش چرخاند و بی هوا زخمه اول را به تار زد. کمی سکوت و آنگاه دو زخمه پیاپی...
این آغازی بود بر پیش درآمد راست پنجگاه...
درّاب زد و به پایین دسته رفت. با مهارت پرده می گرفت و می نواخت...
در خلسه روحانی خویش صدای بی مانند تارش در گوش ها می پیچید و در اذهان رقص می کرد.
بداهه نوازی ها ادامه یافت تا آنجا که نوبت آواز رسید...
این اولین برخورد زنده من با او بود، بعد ها دوباری که او را دیدم هربار دلنشین تر از قبل...
صدای تارش بسیار دلنشین و مطلوب بود و هر زخمه مضراب، زخمه ای بر روح می زد.
او محمدرضا لطفی، فردی که به نظر من نام خود را در کنار نام استادان خود همچون علی اکبرشهناز ماندگار کرد، بود.
امروز صبح نیز دوازدهم اردیبهشت ماه یک هزار و سیصد و نود و سه، استاد محمدرضا لطفی درگذشت و صدای دیگر طنین انداز نخواهد بود...
  • باد سرکش

این لینک وبلاگ BBC (لینک فیلتر شده است) رو خوندم...
خود متن که پر از اشتباهات برداشتی بود بود و دیدم بعضی از دوستان بهش اشاره هایی داشتن و میگذرم ازش.
اما قسمت جالب داستان برای من کامنت تایید شده یک نفر زیر این پست بود. و مخصوصا این قسمتش :
« تازه اگه به حقوق زن باشه که دوره خانوم از خیلی از زنای جامعه ی ایرانی جلوتر... چه داشتن اون مکالمات عاشقانه با فامیل و چه انداختن بچه و همه ی دردسراش رو سر پدر ....»
نمیتونم اون قسمتهای بولد شده اش رو هضم کنم...
واقعا این چیزها نشانه جلو بودن هستش؟(این موضوع را در بسیاری از کامنتها و پستهای دوستان نیز دیدم!)
در علم مدیریت  و به طبع اون روانشناسی و جامعه شناسی یک هرم معروفی داریم به نام هرم سلسه مراتب نیازهای مازلو.(با این که بقیه اومدن و نظریه رو بسط دادن و غیره کاری ندارم اصل کار مال مازلو بوده!)
به نظر من اگر جامعه ای بخواد پیشرفت بکنه باید سطح نیازهای خواستنی اش را افزایش دهد.(حالا این جامعه میتواند جامعه کل ایران باشد! می تواند یک خرده جامعه از این جامعه به نام جامعه زنان باشد، یا هر چامعه دیگری!)
و وقتی یک جامعه سقف نیازهای درون فکرش در سطح دوم(وحتی اول به ذعم من) قرار دارد نمیتواند درخواست نیازهای سطوح بالاتر از بقیه جوامع و دیگران داشته باشد. چرا که حتی اگر این نیازها هم برآورده شود، قدرت درک آن را نخواهد داشت.
ذکر یک مثال در اینجا و بعد بسط آن به نظرم بی ضرر نباشد:: در نظر بسیاری از مردم سکس یک عمل فاعل و مفعولی می باشد. یک نفر فاعل ماجرا و دیگری مفعول ماجرا.(معمولا در اکثر موارد جنس مذکر فاعل و جنس مونث مفعول در نظر گرفته میشود!) و وقتی یک قدم به عقب برمیداریم، دیده میشود که در بین اکثر مردم جنس مونث از این سیستم به عنوان یک اهرم فشار بر جنس مذکر استفاده میکند. و وقتی کامل از بیرون به قضیه نگاه میشود، هر دو طرف این جریان(سکس) در لحظه فاعل و در لحظه مفعول هستند. و به قول دوستی درحقیقت فاعل و مفعولی وجود ندارد و این بیان اشتباه است.
از منظر سکسولوژی دیدن و نگاه کردن مرد به زن و لمس نگاه مرد بر روی بدن زن یک لذت متقابلی درهر دو طرف ایجاد میکند. حال افرادی را در نظر بگیرید که درخواست رابطه در تاریکی را از جنس مخالف خود خواهان هستند. و یا افرادی را در نظر بگیرید که به ارضای طرف مقابل خود بی تفاوت اند. در این مواقع دقیقا همان امر فاعل و مفعولی اتفاق می افتد اما به صورتی متفاوت، فاعل آن ناهی می شود و مفعول آن نهی شده!!!(به صورت کاملا مستقل از جنسیتشان)، در صورتی که در مثال اول این امر را (فاعل بوندن) را در بین هم جنسان مونث و در مثال دوم این امر را در بین همجنسان مذکر دیده میشود.
بسیاری از موارد دیگری وجود دارد که حتی اگر هم در زبان از نظر بسیاری از افراد یک عمل فرا جنسیتی باشد، باز هم برایش حد و مرزی قایل میشود و درعمل بازهم نمی توانند فرا جنسیتی نگاه کنند.(هنگامی که به بسیاری از هم جنسان مونث حامی این موضوع - اعمال فرا جنسیتی هستند -  زمانی که گفتم من فلان عمل تخصصی که در نظر عوام یک عمل با جنسیت مونث است انجام میدهم و بلدم! واکنشی ناشی از تعجب در ابتدای امر بروز دادند و سپس برخی از آنها تلاش به معرض آزمون گذاشتن ادعای من اانجام دادند)
حال؛ جامعه ای را در نظر بگیرید که دیدگاهشان این است که انداختن بچه و همه ی دردسراش رو سر پدر یک امر پیشرو و مطلوب می باشدهمچین جامعه ای در ابتدای امر خود را در موضع مظلوم (مفعول) قرار داده و سپس برای حل موضوع نه به صورت مشارکت بلکه به صورت کامل موضوع را از عملکرد خود خارج کرده و موضوع را یک موضوع جنسیتی(وظیفه طرف مقابل) می دانند.(در عمل باز هم فاعل و مفعولی عمل کرده اند!) چیزی که از نظر عوام غیر قابل قبول است و با آن مقابله میکنند.(بیان برخی از کلمات نیز در این جمله خود نشانه جنسیتی دیدن و حتی خشونت بر علیه همجنسان مونث است؛ کلماتی مانند انداختن بچه!!!!) در جامعه هم بسیاری از این موضعات دیده شده که از یادآوری و بیان آن به علت طولانی تر شدن متن خودداری میکنم...
اما هنگامی که به موضوعات به صورت مشارکت نگاه شود و همکاری در انجام کارها در نظر گرفته شود(در موضع این بحث مراقبت از بچه و نه انداختن او!) می توان به جای سطح نیاز فکری طبقه دوم، و خواستن طبقه چهارم! به یک سطح خواستن و فکری طبقه چهارم دست یافت و در این صورت به جای مقابله عوام و اجتماع می توان در موضوع همکاری آنها نیز فکر کرده و به طبع آن همکاری سیستم و جکومت را نیز خواهان شد...

پی نوشت: خواستم در مورد مکالمه عاشقانه بنویسم که دیدم، بسیاری از جامعه مونث موجود در اینترنت نیز هنوز از این امر فراری بوده و این امر را نمی توانند انجام دهند....

  • باد سرکش
۱- یکی میره یکی دیگه رو میکشه, کشنده رو میگن قاتل و کشته شده رو میگن مقتول و عمل انجام شده قتل, از نظر حقوقی بطور ساده تنها راهی که قاتل می تونه از زیر. مجازات قتل جان سالم به در ببره اینه که ثابت بشه قاتل در هنگام ارتکاب قتل تحت اختار خودش نبوده(معمولا هیبنوتیزم های قوی همچین خصوصییتی رو دارن) در غیر این صورت قاتل یا با نیت فردی مرتکب قتل شده یا لا نیت فردی دگر. اگر نیت فردی باشد که همه چیز مشخص ا ست اما اگر نیت فردی دیگر باشد, در حقیقت قاتل عامل دست فردی دیگر است ولی طبق آزمایش میلیگرم فرد قاتل خود را از عمل انجام شده مبرا میداند و نتیجه کار را بر دوش فرد دارای نیت میگذارد. اما در قانون هر دو نفر مرتکب قتل شده اند چرا که قاتل با اراده خود قتل ررا مر تکب شده و فرد نیت دار نیز با اراده خود فرمان قتل را داده است که البته معمولا حکم فرد نیت دار خفیف تر از فرد قاتل است, چرا که قاتل. عامل و نیت دار محرک عمل بوده است.
۲- در این جریان جیش العدل یه موضوع جالبی که به چشمم خورد, دفاع تلویحی برخی از دوستان از قاتل بود, و در توجیه عملکرد این گروه میگویند که سیستم مقصر است اما توجه به دو نکته از نظر من ضروریست:
نکته اول: این گروهک به هر دلیل توجیه شده ای به جای ضربه وارد اوردن به نفر اصلی, و سیستم یک سری عوامل بدون دفاع و مجبور در انجام کار را دستگیر و به قتل رسانیده است, اتفاقی که دست کم می توان به این تشبیه کرد که خانواده ای بمبی را درون قطاری شهری منفجر کند و افراد کشته شده مقصر باشند چرا که از آن وسیله نقلیه استفاده کرده اند و علت عملشان, مردن دو نفر از اعضای خانواده به هر علتی در جریان عملیات صاخت آن مسیر بوده است.
نکته دوم: اولین وظیفه هر سیستمی حفظ بقای خود است, سیستم گاهی برای انجام این وظیفه دست به هرکاری میزند(سوریه) و گاهی واکنش اندک(مبارک در مصر) نشان میدهد, اگر مسعله اعتراضات مدنی را در نظر نگیریم, واکنش به هرگونه عمل مسلحانه ایی در هر کشوری اعزام نیروی نظامی و واکنش نظامی در پی دارد, وقتی گروهکی به هر دلیلی شروع به کشتن گروهی از مردم میکند, اقدام مسلحانه اقدامی متناسب و مطابق با موازین بین المللی می باشد.(قانون سوم نیوتن هر عملی را عکس العملی مساوی و خلاف جهت آن مداند اما در دنیای واقعی هیچ گاه دو نیروی تولیدی یک اندازه نیستند و معمولا در تحلیل روابط متقابل آن یک اندازه را متناسب گویند)
احتمال زیاد ادامه داشته باشد
  • باد سرکش
آدمیست، دمی به بودن و دمی به نبودن، می به مانده بودن و دمی به مرگ. اما مرگ هنگامی که به تو نزدیک می شود و تن به تن تو می ساید دیگر احساسش نمیکنی، آن لحظه ایست که خنثی میشوی و پر از حس رخوت، رخوتی ناشی از حد حداکثر تلاش است.اما قبل از آن آستانه مرگ است و نه خود مرگ. جایی که فزونی هول آدم را به حدِ اکثرِ تلاش میکشاند جایی که فرصت اندیشیدن که تو را به تسلیم و در کنار آن به ترس دعوت میکند دیگر باقی نمیگذارد، چرا که فکر نیازمند مهلت و میدان است اما ترس…
پیراهن ترس از تار گنگی بافته میشود و پود تردید، تردید ناشناختن به آن نقش میدهد و نخ پریشانی آن را به تن آدمی اندازه میکند .
آنچه که تو را میکشد نه از تردید است و نه از پریشانی و نه از گنگی، مرگ است. چرا که پریشانی در بافت لحظه است و گنگی و تردید در تاریکی منزل دارند. و این تاریکی، تاریکی ای که حتی درد را از یاد می برد و روح مانند کبوتری در اتاقی بسته پر و بال بر دیوار میکوبد و موج موج دلهره پخش میکند.
دلهره ای که همراه گنگی هر موجش از ناپیدای وجود، درون را همچون زبانه های زهر در خود حل میکند و فرد را از درون تهی میکند و جداره های وجودت را در هم می تپد.
دلهره ای که همراه تردید، تردید از ناشناختن. ناشناختن تاریکی، و از سبب این ناشناختن، فکر میدان میابد و هر ناممکنی را در ذهن ممکن میکند و تردیدی که به همراهی فکر روح را ذره ذره را خرد می کند.
و در این پریشانی ساکن، هر ثانیه حکم قرن را پیدا میکند و هر تپش قلب همچون ناقوس مرگ در وجود تهی به صدا در می اید و خرده های روح را خردتر میکند و فرد را بیشتر در هم میشکند...
ان هنگام در هر تپش قلب نخوتی را ارزومند است که سوغات مرگ است، اما دریغ از مرگ...
  • باد سرکش
زمان می گذرد کند و آرام همچون موجودی که در باتلاق گیر کرده باشد، جان میکند و ولی میگذرد و بر روحی زخم خورده و درهم پیچیده زخم وارد میکند و یادت همچون پرخاشی فروخورده روح زخمی را در خود می آراید به همچون درخششی سمج از قعر نواومدی در گاوگم شبانگاهان سرد روزگار، و حسی کنه اما نو می آفریند از آن نوع که دخترکان تازه به بلوغ رسیده دارند و بهار مست میکند و زبانه میکشد عشق و پندار عشق پندار عاشق شدن و پندار معشوق بودن و پندار بوند تو و پندار بودن برای تو...
  • باد سرکش
فرزندم تا وقتی خواهرانه و برادرانه به دیگران مینگری، انتظار نداشته باش دیگران تو را غیر از خواهر یا برادر خود ببینند.
  • باد سرکش
داستان وقتی شروع شد که فهمیدیم بنیاد کودک یک طرح جدید دارد.صبحانه؛ وعدهای که شاید از نان شب واجبتر باشد. آن هم برای بچههایی که باید یک صبح با نشاط را در مدرسه شروع کنند. 

بنیاد کودک، بچه های مناطق محروم ایران را میشناسد. خوب میداند که کودکان با استعدادی هستند که راه درس خواندن برایشان دشوارتر از آنی است که ما فکر میکنیم. کمکشان میکند تا بتوانند درس بخوانند.
بنیاد کودک حالا یک فکر جدید دارد. بچههای مناطق محروم ایران، تنها چیزی که اصلا در برنامه روزشان پیدا نمیشود صبحانه است. آنقدر گرفتاری دارند که صبحانه خوردن به فراموشی سپرده شود. وعدهای که برای رشد تحصیلی آن ها ضروری است. می خواهیم صبحانه را به مناطق محروم ببریم.
اینجای داستان بود که دنت هم به میدان آمد. یکی باید چراغ اول را روشن میکرد. چراغ اول برای راه اندازی «پروژه صبحانه کودکان مناطق محروم»، ۵۰ میلیون تومان پول بود. راه آسانی پیدا شد. بنیاد کودک و دنت دست در دست برای یاری رساندن همراه با ۵۰ هزار یاور که در صفحه وب سایت دنت ثبت نام می کنند این پروژه را شروع خواهند کرد، دنت به جای هر نفر ۱۰۰۰ تومان یعنی جمعا ۵۰ میلیون تومان به بنیاد کودک پرداخت میکند. هر ثبت نام شما در این کمپین یعنی که ما هم با دنت در این راه همراهیم و این دلگرمی بزرگی است که دنت بتواند از این پس در کارهای انسانی مثل این حاضر شود.
حالا چراغ اول پروژه صبحانه باید روشن بماند. شما هم که تا اینجا آمدید حتما این چراغ را روشن نگه میدارید. سند حضورتان در این کار زیبا را به شکلپوستری با نام و عکس خودتان ایمیل می کنیم. اگر آن را برای دیگران بفرستید به فراگیر شدن این کار کمک کردهاید. تا به ۵۰ هزار یاور برسیم، چقدر خوب که شما هم هستید......

برای شرکت در این کمپین، بر روی لینک ذیل کلیک کنید و فرم مربوطه را پر کنید.

لینک

  • باد سرکش
[caption id="attachment_52748" align="aligncenter" width="208"]پوستر فیلم تنهای تنهای تنها تنهای تنهای تنها[/caption]

تنهای تنهای تنها؛ دقیقا از بطن جامعه برآمده بود و نشان دهنده تاثیر تحلیلهای مردم در مهمترین اتفاقات و در عین حال منشا برخی از این تحلیل ها و بقیه مردم و درگیر کردن موضوعات و مسایل ساده ای همچون دوستی دونفر با دو ملیت متفاوت در آن.

***

«تنهای تنهای تنها» ساخته احسان عبدی‌پور که قرار بود نامی دیگر(رنجرو) بر آن نهاده شود اما با مخالفت مسئولین جشنواره این نام بر آن نهاده شد.(دلیل این موضوع هم این بود که این فیلم داستان ۳ نفر است که یکدیگر را پیدا می کنند و با هم ارتباط می گیردند و در نهایت هرسه با جدا شدن از یکدیگر تنهای تنهای تنها می شوند) فیلمیست که می توان نقطه شروعی باشد بر معضل سینمای تهران زده که روایت کننده تاثیر سیاست را بر روابط انسانی آدم‌ها از ملیت‌های مختلف است. همین مسئله ممکن بود تبدیل به پاشنه آشیل فیلم شود و آن را به اثری سفارشی و شعار زده تبدیل کند، اما کارگردان با هوشمندی، تا حد زیادی از افتادن به دام این اشتباه پرهیز کرده و توانسته کار خود را بدون شعارزدگی‌های رایج که بوی فرمایشی بودن را می‌دهند، پیش ببرد.
عبدالکریم معروف به رنجرو پسر بچه ای که برخلاف تجربه های بسیار در سینما و کلیشه های فاقد وجوه دراماتیک و همچنین اغراق شده،چهره ای عاری از معصومیت و شخصیتی غیر منفعل ،استوار و سازنده دارد و نه تنها خنثی نیست ،بلکه با اقتدار،تعصب و صلابتی در قواره های یک قهرمان بزرگسال ظاهر می شود در کنار اولک یک پسر روس که مادرش پس از غرق شدن خواهرش در دریا دچار مشکل روانی شده بار اصلی فیلم را بر دوش دارند. می توان گفت اولین نهادی که در این فیلم مورد نقد قرار میگیرد نهاد آموزشی و مدرسه رنجرو می باشد. نهادی که حتی مسئولین آن نیز درگیر تفکرات عوامی همچون «اگه نزاریم بره ممکنه روسها کلید نیروگاه رو آف کنند» هستند. نهادی که به جای تاثیر مثبت در روند شکل پذیری شخصیت اجتماعی،فرهنگی،علمی و حتی سیاسی کودکان به سرکوب نظرات آنها پرداخته و حتی هنگامی که کودک فیلم از رویاهای خود در آینده صحبت میکند و از اهدافی با تاثیر از بزرگان ادبیات روس سخن میگودی معلم او را با نمونه های داخلی که فرهنگ سازی و معرفی نشده اند سرکوب کرده و تحقیر می نماید.
گروه بعدیی که این فیلم به نقد آنها می رود گروه مذاکره کننده و سیاسیونی هستند که با بی تدبیری خود تاثیرات زیادی بر زندگی افراد میگذارند. تاثیراتی که شاید گوشه ای از آن را در SMSهایی چون «در خانه مان با چوب آتش روشن میکنیم اما ...» می توان مشاهده کرد. اما بیشترین تاثیر این بی تدبیری در زندگی افرد دیده میشود که احسان عبدی پور بخش ساده و پیچیده آن را به روشنی در فیلم خود به نمایش گذاشت. بخش ساده این تاثیر را می توان به جدا شدن و شکسته شدن دوستی دو بازیگر نقش اصلی آن دانست و گوشه ای بخش پیچیده آن در خانه شوهر نرفتن خواهر رنجرو به علت اینکه پدرش نمیتواند خرج جهاز دختر را بدهد دید. بخشی که کارگردان به سادگی تنها در چند دیالوگ آن را بیان کرده و از روی آن به نرمی میگذرد تا که خودبیننده به آن گیر کند.
به نظر نگارنده رنجرو و افراد خانواده اش نماد بسیاری از ما هستند، افرادی که ناخواسته تاثیر مسایلی را بر خودمان می بینیم اما به علت عدم وجود اطلاعات سالم و کامل و همچنین عدم آگاهی لازم نمیتوانیم خود را با آن منطبق کنیم و تنها خود را قربانی آن می بینیم و همین دید قربانی باعث می شود که خود را نحلیلگر مسایل سیاسی بدانیم و تحلیل های خود را در کنار مسایل شخصی یک اصل غیر قابل تغییر دانسته و بر مبنای آن حکم صادر کنیم(فامیل ذغال فروش رنجرو) و یا مانند برخی دیگر در کنار دنبال کردن مسایل، خود را به بی تفاوتی بزنیم و بیخیال نشان داده و از کنارشان بگذریم حتی اگر بر نزدیکانمان تاثیر مستقیم داشته باشد.(پدر رنجرو)
این فیلم صحنه های تاثیر گذار زیادی داشت، صحنه هایی همچون زمانی که رنجرو تمامی اطلاعات سیاسی خود را می سوزاند و خانواده او تنها نظاره گر هستند حتی زمانی که رادیوی خود را پرت میکند. تا صحنه ای که اولک دم درب خانه رنجرو گریه میکند و رنجرو دست بر صورت او میگذارد و در سکانس بعدی راوی(خانم مهندس) داستان در خانه خود مخفی می شود تا شاید دو کودک را از حقیقت و اتفاق پیش آمده اندکی محافظت کند.
البته به نظر نگارنده تنها نقطه ضعف در این قسمت نامه آخر رنجرو است که بیشتر یک بیانیه بود. و اگر کارگردان به دام بیانیه‌خوانی نمی‌افتاد، فیلم او یکدست‌تر بود و حال و هوای کودکانه آن نیز با زدن حرف‌های قلمبه و سلمبه توسط رنجروی بازیگوش و سر به هوا خدشه‌دار نمی‌شد و تاثیر بهتری داشت.
در پایان به قول کارگردان جوان این فیلم «این فیلم من یک فیلم کودک نیست و البته یک فیلم صد در صد سیاسی است. در واقع پیام این فیلم نفرین بر سیاست است.»

  • باد سرکش
پوستر سریال

سریال THe News Room داستان اتفاقات و حواشی اتاق خبر ACN می باشد. که در کنار مسایل خبری و جمع آوری خبر در اتاق خبر به روابط فی مابین افراد نیز می پردازد. این سریال توسط برنده ی جایزه اسکار «آرون سورکین» تهیه شده است، این سریال بر مبنای وقایع نگری اخبار مستند و روز آمریکا و دسیسه های اجتماعی این شغل ساخته شده است که علاوه بر جذابیت های این امر،یکی از مهمترین فاکتور های این سریال شخصیت پردازی قوی و روابط ظریف بین شخصیت ها است که بسیار دقیق و زیبا آفریده شده،دیالوگ های کوبنده و بسیار سریع از دیگر جذابیت های این سریال است.(کلمات در فیلم به وضوح ادا شده ولی درعین حال سرعت بسیار بالای دیالوگها باعث میشود که بیننده وابسته به زیر نویس از فیلم و دیالوگها بازماند!)
موضوع این سریال که تا کنون دو فصل از آن پخش شده در باره «ویل مک آووی» با بازی «جف دانیلز» در نقش مجری خبری و ویراستار خبر، یکی از معروف ترین و محبوب ترین مجریان خبری آمریکاست،او که یک طرفدار سرسخت حزب جمهوری خواه ایالات متحده است آدمی مغرور است و در محیط کار و زندگی خصوصی شخصیتی بسیار عجیب و غریبی دارد به نوعی که حتی نام هیچ یک از کارکنان بخش خود را هم بلد نیست؛ بیطرفی و صحت رفتارش را کنار میگذارد و به همین دلیل گروه قبلی او را ترک کرده و او به اجبار مدیربخش خبر، شروع به همکاری با تیم جدیدی که مدیر اجرایی آن را قبلا میشناخته و مشکلاتی نیز با او دارد میکند. این تیم جدید چهره جدیدی از خبر و بیان آن را به تصور میکشد. به گفته والکر که یک مفسر خبری است می گوید: «بسیاری از گزارشگران، تهیه کنندگان و مجریان برنامه های خبری که این سریال را می بینند باید به این فکر کنند که چگونه ما به اینجا رسیدیم؟»
البته باید توجه داشت که این فیلم و مسایل و کارها و اختیارت مربوط به این فیلم در حوزه خبر ایران نمیگنجد.

لینک IMDB

  • باد سرکش
اگر قرارداد ژنو را ترکمنچای بدانیم، تفاهمنامه‌ بین سازمان تامین اجتماعی و بابک زنجانی چیست؟
  • باد سرکش