حالا می دونه تشنه است، مزه اون چند قطره آب رو چشیده و دنبال بقیه اون آب هستش...
اما....
دیگر آبی در کار نیست و هرچه هست سرابیست بی انتها...
- ۰ نظر
- ۲۵ شهریور ۹۴ ، ۰۵:۴۸
قصه های رخشان بنی اعتماد در واقع ۷ فیلم کوتاه است با بازیگرانی که عموما از بازیگران گزیده کار سینمای ایران هستند، به همین دلیل او در ابتدای فیلم قصه ها می گوید: «فیلم قصهها ساخته نمیشد مگر، به همت جمعی از خانواده سینمای ایران و حمایت "شیرین دیباج"».
این فیلم راوی صادقی برای وقایع تلخ روزگار ما می باشد، بطوریکه جواد طوسی در یاداشت خود درباره فیلم می گوید: «این فیلم در حوزه سینمای اجتماعی فیلمی متعهدانه و عدالتخواهانه است و هیچ مشکل ارزشی و اخلاقی ندارد و نگاهی غمخوارانه به اقشار فرودست و آسیب پذیر دارد.» فیلم قصه ها اگر چه راوی بدون رودربایستی تلخی ها جامعه ماست اما آدم ها و شخصیت هایی وجود دارند که درسخت ترین شرایط ایمان خود به خدا رااز دست نمی دهند. در جایی از فیلم یکی از شخصیت ها در دیالوگی می گوید: «شاید خدا شما را وسیله قرار داده تا مشکل ما حل شود.» یا در اپیزود دیگری از فیلم که به ماجرای سرنوشت نوبر کردانی شخصیت اصلی فیلم روسری آبی می پردازد در نامه ای که به او نوشته می شود به شکل ظریف و زیر پوستی به موضوع ایمان به خدا اشاره می شود.
قصه ها گذر به هفت موقعیت از زندگی آدمهایی است که در شرایطی شبیه به بسیاری از ما و آدمهای دیگر جامعه روزگار می گذرانند. شخصیت ها و آدمهای فیلم همان آدمها و شخصیت های فیلم های قبلی بنی اعتماد همچون خارج از محدوده، روسری آبی، زیر پوست شهر، گیلانه، خون بازی و ... و فیلم درباره قهرمان های این فیلم ها پس از سالها می باشد که مشکلات آنها رنگ عوض کرده ولی تمام نشده واین نشان میدهد که اجتماع ما نیاز به زیرساختهای بسیاری دارد تاشاهددگرگونی وتغییرات درمشکلات آنها باشیم اما جوهره پاک انسانیت درتک تک کاراکترهای بنی اعتماد قابل دیدن بود.
»» امکان لو رفتن داستان فیلم
۱- روی نیمکتی در پارک نشسته بود و سرش را بین دستانش گرفته بود و به این فکر میکرد که آیا میتواند شرکتش را از ورشکستگی نجات دهد یا نه. بدهی شرکت خیلی زیاد شده بود و راهی برای بیرون آمدن از این وضعیت نداشت. طلبکارها دائماً پیگیر طلب خود بودند. فروشندگان مواد اولیه هم تقاضای پرداخت بر اساس قرارداهای بسته شده را داشتند.
ناگهان پیرمردی کنار او روی نیمکت نشست و گفت: «به نظر میاد خیلی ناراحتی.»
بعد از شنیدن حرفهای مدیر، پیرمرد گفت: «من میتونم کمکت کنم.»
نام مدیر را پرسید و یک چک برای او نوشت و داد به دستش و گفت: «این پول رو بگیر. یک سال بعد همین موقع بیا اینجا و اون موقع میتونی پولی که بهت قرض دادم رو برگردونی.» بعد هم از آنجا دور شد.
مدیر شرکت در حال ورشکستگی، یک چک ۵۰۰۰۰۰ دلاری در دستش دید که امضاء جان دی. راکفلر داشت، یکی از ثروتمندترین مردان روی زمین.
با خود فکر کرد: «حالا میتونم تمام مشکلات مالی شرکت رو در عرض چند ثانیه برطرف کنم.»
اما تصمیم گرفت فعلاً چک را نقد نکند و آن را در جای امنی نگه دارد. همین که میدانست این چک را دارد، اشتیاق و توان تازهای برای نجات شرکت پیدا کرد. توانست از طلبکاران برای پرداختهای عقبافتاده فرصت بگیرد. چند قرارداد جدید بست و چند سفارش فروش بزرگ دریافت کرد. در عرض چند ماه توانست تمام بدهیها را تسویه کند و شرکت به سودآوری دوباره رسید.
دقیقاً یک سال بعد از اتفاقی که در پارک برایش پیش آمده بود، با چک نقد نشده به پارک رفت و روی همان نیمکت نشست. راکفلر آمد اما قبل از اینکه بخواهد چک را به او بازگرداند و داستان موفقیتش را برای او تعریف کند، پرستاری آمد و راکفلر را گرفت و فریاد زد: «گرفتمش!» بعد به مدیر نگاه کرد و گفت: «امیدوارم شما را اذیت نکرده باشد. این پیرمرد همیشه از آسایشگاه فرار میکند و به مردم میگوید که راکفلر است.»
با توجه به داستان فوق برهمگان واضح و مبرهن است که علم از ثروت مفید تر است و شاید هم بهتر!
۲- در جامعه پول باعث می شود تا فرد موقعیت اجتماعی برجسته ای پیدا کند در نتیجه یک فرد پول دار لزومی به داشتن علم خاصی ندارد و می تواند با پول خود افراد دارای علم را به استخدام خود در آورد پس ثروت می تواند علم را در اختیار خود در آورد در نتیجه ثروت از علم مفید تر است و شاید هم بهتر!
۳- بطور کلی این پرسش از پایه نادرست است چرا که هر یک با توجه به نسبی بودن، علّت و معلول یکدیگرنیز هستند و یکی بدون دیگری مفهومی ندارد. شاید جواب ایده آل و محتاطانه این باشد که علم و ثروت،هر دو به یک نسبت مهم اند و وجود هر کدام در جای خود ضروری ست و اصولا نباید به این مقوله از باب قیاس وارد شد چراکه هرگونه مقایسه در این امر گمراه کننده می شود. نباید نگاه مطلق گرا به این مسئله داشت چه بسا که همه می دانند هم علم و هم ثروت هر دو به میزان هائی که تا حدّ زیادی شخصی ست مهم و مورد نیاز فرد در مقطع زمانی خاصی خواهد بود. اگر بطنز بخواهیم به سؤال "علم بهتر است یا ثروت" پاسخ دهیم بهتر است یک نقطۀ زیر کلمۀ "یا" را برداریم و آن وقت جمله را بخوانیم، یعنی: علم بهتر است با ثروت!!! که البته باز هم منظور ازعلم و ثروت مفهوم مطلق نیست بلکه مفهوم نسبی نهاست؛ نه منظور از علم عالم دهر بودن است و نه از ثروت سرمایه دار بودن، البته علم و ثروت دو شاخص محسوب می شوند که هر فرد با توجه به تصویر ذهنی خود تلاش می کند به آنها نزدیک و نزدیک تر شود. برای یک نفر علم یعنی کارشناس شدن در رشته ای خاص، برای شخص دیگر ثروت یعنی داشتن مسکن، خودرو، حساب بانکی بسیار معمولی برای گذراندن زندگی روزمرّه و برای دیگران اهدافی بسیار بالاتر و حتی کمتر...
حالا پاسخ شما به پرسش فوق چیست؟