باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

دربه‌درتر از باد زیستم
در سرزمینی که گیاهی در آن نمی‌روید.
تا باد، به خانه ی خود بازگردد

آخرین مطالب
امین:
تنها هیپ پاپ کار این تیم چندین نفره و خیلی هم انتقاد به امین وارد بود و هست، چندین و چند نوشته از دوستانی که درسبک خاص امین صاحب نظر هستند خوندم و چون هیچ اطلاع خاصی در مورد این سبک ندارم هیچ نظری نمی دم، و تنها به این موضوع قناعت کرده و میگم که برای فردی چون من که اصلا هیپ هاپ و رپ رو دوست نداشتم و گوش نمی کردم، با آهنگ های امین به این سبک علاقه مند شدم و دنبال تعدادی از اجراهای بهترین خواننده های این سبک رفتم...
پس در مجموع کار امین به نظر من خوب بود.
  • باد سرکش
دگر کسی جز باد
از تاب فلزی گوشه زمین بازی
که دو تکه ذغال بر زنجیرش می رقصد
سواری نمی گیرد...
  • باد سرکش
هرفردی با کمترین دانشی از سیاست می داند که اولین اصل طرفداری و به هدف رسیدن از دو گروه مخالف هم که با گروه طرفداری کننده مخالف هستند این است که از گروهی طرفداری باید کرد که کمترین سود و منفعت را برای گروه طرفداری کننده دارد تا گروهی که بیشتری منفعت و سود را دارد با شعارها و تبلیغات گروه با کمترین سود را کنار بزند.
  • باد سرکش
کسی حق انتقاد دارد که راه حلی ارائه دهد . هر کسی می تواند از بنز ایراد بگیرد ایراد گرفتن هنر نیست انتقاد کردن راحت ولی راه حل درست دادن سخت
 
پی نوشت: بیاییم طلبکار نباشیم!
  • باد سرکش
گفت: به خدا این مردم اگر جمع شوند نمی توانند دم الاغی را بشکنند.
گفتم: این مردم کسی را می خواهنند که بفهمد خنده چیست، بفهمد اشک چیست! اما کجاست چنین فردی؟
  • باد سرکش

بهمن نامور مطلق در نوشته ای، نوشته است که این روزها بارها آن را با خودم تکرار کرده‌ام: «متن، مانند جنینی است که هرکسی قابلیت شکل دادن به آن را ندارد اما وقتی شکل گرفت زایش و تولد آن ضروری می‌شود. بیچاره آن کسی که متن در وجودش تکوین یابد و امکان زایش برایش مهیا نشود، همچو بار سنگینی خواهد بود که امکان وضع حملش فراهم نباشد. جنین در وجودش می‌میرد و وی را گاهی بدون اینکه بداند دچار انواع بیماری‌ها می‌کند که یکی از آنها دیوانگی است...»
و من اکنون دیوانه این درد هستم...

  • باد سرکش
به یاد فرانسه
به نظر من داعش یک هیدرای جدید است...
هیداریی که برای از بین بردنش نیاز به یک جنبه پاندورا می باشد...
  • باد سرکش

رسانه های خبری جبهه پایداری مطلبی را به اشتراک گذاشته اند که بدون قضاوت منتشر می کنیم

--
بخشی از صحبت های دکتر خسروپناه در کلاس "بررسی اندیشه های جریان سازان موثر پس از انقلاب" :

شما وقتی اندیشۀ آیت‌الله مصباح را بررسی می‌کنید در اندیشۀ او هنگامی که از جایگاه اسلام و جامعیت اسلام و جایگاه ولایت سخن می‌گوید، از آن طرف هم از نقش و جایگاه مردم صحبت می‌کند، مردم آیا حق آزادی دارند؟ آیا جایگاهی در جامعه دارند؟ آیا نقش مشارکتی برای مردم باید قائل بشویم یا نه؟
آیت‌الله مصباح دربارۀ آزادی مردم و مشارکت سیاسی و اجتماعی مردم حرف‌هایی دارد که شاید بعضی از آن حرف‌ها را حتی جریان‌های مقابل او مثل جریان‌های اصطلاح‌طلب هم قبول نداشته باشند. در اندیشۀ آقای مصباح جایگاه مردم جایگاه حداقلی نیست.
فلذا یادم است بعضی از این استادان دانشگاه، که انتقاداتی نسبت به آقای مصباح داشتند، وقتی دیداری با ایشان تنظیم شد، بعد از دو، سه ساعت از جلسه بیرون ‌آمدند و همگی می‌گفتند که آقای مصباح از همه ما اصلاح‌طلب‌تر است.

  • باد سرکش
طبق تعریف بانک جهانی درآمد روزانه ۱ دلار و ۹۰ سنت را فقر شدید معرفی کرده است. با توجه به این که هر دلار ۱۰۰ سنت می باشد و در حال حاضر قیمت هر دلار ۳۴۰۰ تومان است، با یک حساب ساده می توان فهمید که درآمد روزانه زیر ۶۴۶۰ تومان فقر شدید است...
پیدا کنید درآمد بهتر را...
  • باد سرکش

۱، فرض کنید من ۱۵ میلیون تومان پول دارم، و این پولم رو می تونم به روشهای متفاوتی خرج کنم، می تونم اون رو بدم برای کودکان بیمار هزینه کنند، می تونم بدم برای حیوانات پناهگاه ساخته شود، می تونم بدم چهار نفر کارشون راه بیوفته و می تونم برای خودم هزینه کنم، این هزینه می تونه این باشه که برای خودم فلان وسیله یا وسایل رو بخرم، می تونه هزینه سفرم بشه به هر کجا که دوست دارم. بطور کلی این پول را بدون توجه به نحوه کسب آن می تونم هر طوری که برای من آرامش به همراه میاره یا حتی فکر می کنم آرامش برایم به همراه میاره و تمایل دارم خرج کنم و این آرامش و تمایل برپایه تفکر من طبقه بندی می شود.
هیچ کس با هیچ تفکری (چه موافق تفکر من و چه مخالف تفکرم) این اجازه رو نداره بخواد من رو بخاطر این تفکر محاکمه بکنه و فقط این اجازه رو داره که محل مصرف پیشنهادی خودش رو معرفی بکنه...
۲، یک گروه مثلا روشنفکر داریم که هرچیزی که رنگ و بوی مذهب داشته بدون توجه به اینکه اصلا چی هست و اصلا ارتباطی بهشون داره یا نه محکوم کرده و به بدترین وجه ممکن زیر سوال می برند و اصلا پذیرش شنیدن موضوعی برخلاف تفکرات خودشون را ندارند، نمونه بارز این موضوع را این روزها می توان در مراسمات عید قربان دید، که اصلا با هیچ منطقی این نوع دیالوگ سازگار نیست و در عمل تناقضات زیادی دارد، چرا که معمولا پایه این مخالفت ها بر ۳ موضوع قرار دارد اول مخالف کشتن حیوانات که اون موقع مشکل تناقض با مصرف انواع گوشت توسط اکثر آدمهای روی کره زمین وجود دارد، دوم مخالفت با نحوه قربانی کردن که حداقل از دید یک فردی که هر دو نحوه کشتن حیوانات را هم در مراسم قربانی و هم در سیستم کشتارگاهی دیده قربانی کردن یک امر انسانی تری نسبت به کشتارگاه های مختلف می باشد. سوم نوع مصرف گوشت قربانی که اگر فردی به نذر یا موضوع مذهبی آن اعتقاد داشته باشد می تواند به آن رنگ و بوی مذهب و اعتقادی بزند و اگر هم نداشته باشد، ساده ترین دیدگاهی که می توان به این موضوع داشت نگاه کشتار و تقسیم گوشت به صورت مجانی بین افراد آشنا یا غریبه می باشد که این موضوع نیز چون جنبه اعتقادی و تفکری پیدا می کند هیچ کس با هیچ تفکری (چه موافق تفکر من و چه مخالف تفکرم) این اجازه رو نداره بخواد من رو بخاطر این تفکر محاکمه بکنه...
۳، من به عنوان یک انسان تا جایی آزادی عمل در عمل به اعتقادم را دارم که این عمل به اعتقاد به فرد دیگری که به اون موضوع اعتقاد دارد و یا ندارد صدمه ای وارد نکند، و اگر من بخواهم از طرف یک تفکری صدمه ای به من وارد نشود اول باید کاری به آن تفکر نداشته باشم، در اینجا سه سیستم که ایجاد مشکل می کند اتفاق می افتد اول من با تفکری که مخالف تفکر من است کاری ندارم و اون به من کاری دارد، دوم من ابتدا به ساکن آن تفکر مخالف را انگولک کرده و سپس کنار کشیده و فریاد وا مظلوما سر میدهم، سوم هر دو تفکر با هم به جنگ همدیگر می رویم تا یکی مغلوبه شود و کنار بکشد.
در اینجا نکته با اهمیت قانون است، که ممکن است متاسفانه بر خلاف بسیاری از تفکرات ذهنی قانون سرزمینی از تفکری خاص حمایت کند و یا قانون گذاران و سردمداران سرزمینی تفکر خاصی را برتر از دیگر تفکرات بدانند و آن را ارجح تر از بقیه تفکرات بدانند که این امر در اکثریت موارد به خاطر آن تفکر خاص نیست بلکه به خاطر حس و نیاز به قدرت طلبی و سلطه طلبی ذاتی انسان است که این امر و اتفاق با هر تفکری به وقوع می پیوندد. برای جلوگیری و مقابله با این امر تنها سه راه وجود دارد یا مبارزه با آن سلطه جویی ( و نه تفکر) حاکم که طبق آزمایش استانفورد افرادی که بعد از آن هم به قدرت رسیدند همان مسیر را در پیش می گیرند، دوم خروج از سرزمین و  سکونت در سرزمینی که این مشکل وجود نداشته باشد و یا تفکر حاکم تفکری منتاسب با تفکر فردی باشد چرا که طبق اصول اولیه وقتی فرد در سرزمینی سکونت دارد بطور طبیعی قوانین آن سرزمین را پذیره و حداکثر تلاشش را برای اجرای و عمل به آن قوانین هرچند دارای مشکل بکار گیرد به عنوان نمونه در تهران پل صدر دارای محدودیت سرعت ۷۰ کیلومتر در ساعت در طول شبانه روز است، اگر تمایل به استفاده از این پل وجود دارد باید این قانون را (هرچند بی معنی در ساعات خلوتی مسیر) رعایت کند وگرنه کنترلهای نامحسوس و محسوس (دوربین های کنترل سرعت) به کررات فرد و خودروی او را جریمه می کنند اگر فرد تمایلی به رعایت این قانون (محدودیت سرعت )ندارد می تواند از مسیری دیگر (زیر پل و یا مسیرهای جایگزین) استفاده نماید. سوم خم کردن قانون و تغییر درست قانون و حاکمان به سمتی که تفکرات خودشان را به دیگران دیکته نکنند که این امر با توجه به میزان صبر فرد و سلطه طلبی حاکم سرزمین و همچنین قدرت تفکر فرد بستگی دارد. باید توجه داشت هیچ تفکری ۱۰۰ درصد کامل و درست نیست.
۴، قانونی در طبیعت است به نام اثر پروانه ای، همین قانون را نیز می توان برای تغییر یک فرهنگ نادرست به سمت فرهنگ درست تفسیر کرد بدین گونه که هر قدم نادرست در جهت تغییر مثبت یک فرهنگ می تواند منجر به تغییرات کنترل نشده و ناخواسته و بعضا نا مطلوب آن فرهنگ شده که در اکثر موارد جبران پذیر نمی باشد به همین دلیل بیشتر قدرت تغییر در جامعه و فرهنگ جامعه در اختیار قشر متفکر جامعه قرار دارد، اولین نشانه این قشر متفکر پذیرفتن و شنیدن و تاب آوردن نظر مخالف با عقیده خود و یا نقد عقیده خود است و دومین نشانه این افراد توجه به نکات اساسی و اصولی به جای حواشی مسئله است، بطوری که هم نکات اساسی دیده شود و هم نکات حاشیه ای ولی درجه اهمیت و رنگ موضوعات با هم فرق دارند سومین نشانه آن مطالعه متناوب و اصولی تفکرات مختلف می باشد، هنگامی جامعه ای دچار سقوط فرهنگی و اضمحلال اجتماعی می شود، که افرادی جای افراد متفکر جامعه را بگیرند که تاب شنیدن حرفهای مخالف تفکر خود را نداشته باشند و نحوه عمل این افراد به گونه ای باشد که موضوعات حاشیه ای رنگ بیشتری از اصل موضوع بگیرد به عنوان مثال در یک شعر به جای توجه به اصول شعر و یا توجه به قواعد عروض به طول شکلی مصرع ها توجه شود و یا  به جای توجه به محتوای یک متن به رعایت اصول نگارشی همچون نیم فاصله دقت شود. و وای به حال فرهنگ و جامعه ای که متفکران ( یا به قولی روشنفکران) آن جامعه افرادی از این دست باشنوچد و افرادی از این دست را احترام و مراد خود قرار داده و افراد مخالف عقیده خود را حتی به وسیله توهین سرکوب کنند...

  • باد سرکش