باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

دربه‌درتر از باد زیستم
در سرزمینی که گیاهی در آن نمی‌روید.
تا باد، به خانه ی خود بازگردد

آخرین مطالب

۶۴ مطلب با موضوع «باد :: باد جنوبی (فرهنگی)» ثبت شده است

صراط الذین انعمت علیهم

راه کسانی که نوازش کردی و بر آنها نیکوئی نمودی

غیر المغضوب علیهم ولاالضالین

نه راه جهودان خشم برایشان شده و نه راهترسایان گم اندر راه!

گفته اند که این راه وروش اصحاب کهف است که مومنان گفتند : خداوندا، راه خود را بر ما بی ما به سربر، چنانکه بر جوانمردان کهف تفضل کردی و نواخت خود بر ایشان نهادی و گفتی در این غار شوید و خوش بخسبید که ما خواب شما به عبادت جهانیان برگرفتیم . خداوندا، ما را از آن نعمت و نواخت بهره کن و چنانکه بی ایشان کارشان را به فضل خود به سربردی ، کارمارا هم به سربر،که هرچه ما کنیم بر ما تاوان بود و هر چه تو کنی عزت دو جهان بود.

پیر طریقت گفت :

خدایا نمی توانیم این کار را بی تو به سربریم ، نه زهره آن داریم که از تو به سربریم ، هر گه که پنداریم رسیدیم از حیرت شمار وا گردیم ، خدایا کجا بازیابیم آن روز را که تو ما را بودی و ما نبودیم ، تا به آن روز رسیم میان آتش و دودیم ! اگر به دو گیتی آن روز یابیم بر سودیم ، ورنه بود خود را به نبود خود شنودیم .

انعمت علیهم :

به اسلام و سنت در هم بست که تا هر دو بهم نشوند ، بنده را استقامت دین نبود ! که اسلام بی سنت نیست و هرچه نه با سنت است آن دین حق نیست . از اینجا است که پیغمبر گفت : گفتار نیک بسته به کردار نیک است و هر دو بسته به نیت است و هر سه بسته به موافقت سنت است .

 غیر المغضوب علیهم و لاالضالین :

خداوندا ، ما را از آنان مگردان که بخودشان باز گذاشتی تا به تیغ هجران خسته و به میخ رد بسته شدند، آری چه باری کشد حبل گسسته ؟ و چه به کار آید کوشش نبایسته ؟ در بیگانگی زیسته . امروز از راه بیفتاده و راه کج را راه راست پنداشته ، و اینان کسانی هستند که کوشششان در زندگی دنیا به هدر رفته و گمان می کنند که کردارشان نیک است.۱

گفتم که بر از اوج برین شد بختم

ور ملک نهاده چون سلیمان تختم

خود را چو به میزان خرد برسنجم

از بنگه دونیان کم آمد رختم


۱ اشاره به آیه (ضل سعیهم فی الحسات الدنیا و یحسبون انهم یحسنون ضنعا)

  • باد سرکش
اهدنا الصراط المستقیم
رهنمون باش ما را براه راست و درست

آین آیت عین عبادت است و مخ طاعت ، چه دعا و سوال و تضرع و زاری مومنان ، طلب استقامت آنان در دین است ، مومنان می گویند : بار خدایا یا راه خود به ما بنما و آنگاه ما را بر آن روش دار و آنگاه از روش به کشش رسان. پس نمود راه به آن است که خداوند آیات خود را نمایش داد ، روش آن است که مرتبه به مرتبه مقرر داشت ، کشش آن است که او را نزدیک خود خواست . مومنان در این آیت ، نمایش و روش و کشش هر سه می خواهند ، که نه هر که راه دید در راه برفت ونه هر که رفت به مقصد رسید ، بسا کس که شنید و ندید . بسا کس که دید و نشناخت و بسا کس که شناخت و نیافت .

بسا پیر مناجاتی که از مرکب فروماند

بسا یار خراباتی که  زین بر شیر نر بندد

  • باد سرکش
ایاک نعبد و ایاک نستعین
تو را می پرستیم و از تو یاری می خواهیم.

 اشاره به دورکن عظیم آراستن دین است که مدار روش دین داران بر این دو رکن است :

نخست آراستن نفس به عبادت بی ریا و طاعت بی نفاق و دیگری پیراستن و پاک نگاه داشتن نفس از شرک و فساد و تکیه نکردن به حول و قوت خود ، آراستن نفس اشارت است به آنچه می باید کرد در شرع و پیراستن اشارت است به آنچه می نباید کرد در شرع .

ایاک نعبد : توحید محض است که خداوندی را خدای یگانه سزاوار ، چه او معبود بی همتا و یگانه یکتاست . وایاک نستعین اشارت است به معرفت عارفان و اصل این معرفت آن است که حق جل جلاله را به هستی و یکتایی بشناسی ، سپس به توانایی و دانایی ، که توحید بنای اسلام است و معرفت بنای ایمان ، راه شناسی نخستین به دیدن تدبیر صانع و دیگری به دیدار حکمت او است.

پیرطریقت گفت :

از اینجاست که عارف ، طلب از یافتن یافت نه یافتن از طلب ، و سبب از معنی یافت نه معنی از سبب ،مطیع طاعت از اخلاص یافت نه اخلاص از طاعت ، گناه کار را گناه از عذاب رسید نه عذاب از گناه.

  • باد سرکش
مالک یوم الدین
پادشاه روز شمار و پاداش

 اشارت است به دوام ملک احدیت و بقاء جبروت الاهیت ، هر ملکی روزی به آخر رسد و زوال پذیرد و هیچ کس از ملک او بیرون نیست و کسی را چون ملک وی ملک نه ! امروز رب العالمین است و فردا مالک یوم الدین در دو جهان ملک خدا راست بی شریک و بی انباز، بی حاجت و بی نیاز ! پس اختیار بنده از کجاست ؟ و آن را که اختیار نیست حکم نیست .

دین در اینجا به معنی شمار است و پاداش ، می گوید مالک و متولی حساب بندگان منم ، تا کسی را بر عیبهای آنان وقوف نیفتد که شرمسار شوند ،  هرچند به حساب کردن نشانه قهر است اما پرده از روی کار بر نگرفتن عین کرم است ، خداوند خواهد تا کرم نماید پس از آنکه قهر راند! این است سنت خدای عزو جل که هر جا ضربت قهر زند مرهم کرم بر نهد!

پیر طریقت گوید :

فردا در موقف حساب اگر مرا نوائی بود و سخن را جایی بود گویم : بار خدا از سه چیز که دارم در یکی نگاه کن ، نخست در سجودی که جز تو کسی را از دل نخواست . دوم تصدیقی که هر چه گفتی گفتم راست ، سوم چون نسیم کرمت برخواست ، دل و جان من جز تورا نخواست !

 جز خدمت روی تو ندارم هوسی

 من بی تو نخواهم که بر آرم نفسی

  • باد سرکش

الرحمن الرحیم

فراخ بخشایش مهربان

رحمن است که راه مزدوری آسان کند .رحیم است که شمع دوستی در راه دوستان بر افروزد . مزدور همیشه رنجور و در آرزوی حور و قصور ، و دوست دربحر عیان غرقه نور!

 روزی که مرا وصل تو در چنگ آید

از حال بهشتیان مرا ننگ آید

رحمن است که قاصد آن را توفیق مجاهدت داد ، رحیم است که واجد آن را تحقیق مشاهدت داد آن حال مرید است و این حال مراد ، مرید به چراغ توفیق رفت به مشاهده رسید ، مراد بشمع تحقیق رفت به معاینه رسید ! زیرا طالب به دوری از خود به وی نزدیک شود و به گم شدن از خود ، وی را آشنا گردد ، که او نه از قاصدان دور است ، و نه از طالبان گم ، و نه از مریدان غایب !

رحمتی کن بر دل خلق و برون آی از حجاب

تا شود کوته زهفتاد و دو ملت داوری !

  • باد سرکش
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند جهان دار بخشنده مهربان
نزد اهل عرفان :
ب ، بهار خدا و سین سنای خدا و میم ، ملک خدا.
نزد اهل معرفت :
ب بهای احدیت سین سنای صمدیت ، میم ملک الوهیت . بهاء او قدیم ، سناء او کریم ، ملک او عظیم . بهاء او با جلال ، سناء او با جمال و ملک او بی زوال . بهاء او دلربا ، سناء او مهر افزا ، ملک او بی فنا ء.
ای پیش رو از هرچه بخوبی است،جلالت
ای دور شده آفت نقصان.زکمالت
زهره به نشاط آید چون یافت سماعت!
خورشید به رشک آید چون دید جمالت
 
نزد اهل ذوق :
ب بر با اولیاء، سین سر با اصفیاء ، میم منت بر اهل ولاء ، ب بر او با بندگان ، سین سر او با دوستان ، میم منت او با مشتاقان . اگر نیکی او نبودی ، چه جای تعبیه سر او بودی ؟ وگر منت او نبودی ، بنده را چه جای وصل او بودی ؟ . و بر درگاه جلال او چه محلی بودی ؟ گر مهر ازل نبودی بنده چگونه آشنای لم یزل بودی ؟
آب و گل را زهره مهر تو کی بودی اگر
هم به لطف خودی نکردی در ازلشان اختیار
مهرذات تو است الهی دوستان را اعتماد
یاد وصف تو است یا رب غمگنانرا غمگسار
دنیا به نام خدا خوش است و عقبی به عفو او و بهشت به دیدار او ، در دنیا اگر نه پیغام و نام خدای بودی ، بنده را چه جای منزل بودی ، و در عقبی اگر نه عفو و کرمش بودی کا ر بنده مشکل بودی ، در بهشت اگر نه دیدار دل افروز او بودی شادی درویش چه بودی؟ خدایا به نشان تو بینندگانیم ، به شناخت تو زندگانیم ، به نام تو آبادانیم ، به یاد تو شادمانیم ، به یافت تو نا زانیم ، مست از جام مهر تو مائیم ، صید عشق در دام تو مائیم...
زنجیر معنبر تو دام دل ما است
عنبر ز نسیم تو غلام دل ما است
در عشق تو چون خطمه بنام دل ما است
گویی که همه جهان به کام دل ما است.
اسم بسم الله از سمت گرفته اند و سمن داغ، یعنی گوینده بسم الله دارنده آن رقم و نشان کرده آن داغ است.حضرت رضا (ع) فرموده: وقتی بنده بسم الله می گوید یعنی خداوندا داغ دارم و بدان شادم، اما از بود خود بفریادم ، کریما بود مرا از پیش من برگیر که بود تو راست کند همه کارم. خدایا بود تو چراغ معرفت بیفروخت پس روشنی دل من افزونی است، گواهی تو ترجمانی من کرد پس نداء من افزونی است، خداوندا از بود خود چه دیدم؟ مگر بلا و عنا، و از بود تو چه رسیدم؟ همه عطا و وفا!
آغاز کتاب خدا برنام الله و رحمن و رحیم از آن جهت است که همه معانی در آن سه نام جمع است و آن معانی سه قسم است: قسمی جلال و هیبت و آن در نام الله است، قسمی نعمت و تربیت و آن در نام رحمن است، قسمی رحمت و مغفرت و آن در نام رحیم است!
معنی دیگر آنست که در آنست که درآن زمنا که خداوند پیغمبر را به خلق فرستاد مردم سه گروه بودند: بت پرستان، جهودان، ترسایان. گروه نخست نام افریننده را الله می دانستند و این نام در میان آنان مشهور بود، گروه دوم نام او را رحمن می دانستند و در تورات مذکور، گروه سوم نام او را رحیم می دانستند و نزد آنان در انجیل معروف است.
اینکه آغاز به نام الله و بعد رحمن و سپس رحیم شده . جهت آنست که سرآغاز همه آفرینش است و بعد قدرت و پرورش و سپس رحمت و آمرزش. یعنی که به قدرت بیافریدم و به نعمت بپروریدم و به رحمت بیامرزیدم.
پیر طرقت گفت:
خداوندا نام تو مارا جواز، مهر تو مارا جهاز، شناخت تو ما را امان. و لطف تو ما را عیان. خداوندا، ضعیفان را پناهی. قاصدان را بر سر راهی و مومنان را گواهی، چه عزیز است آن کس را که تو خواهی...
پی نوشت: طی هفت پست در چهار روز آینده، سوره حمد به تفسیر خواجه عبدالله انصاری را میگذارم باشد که مقبول افتد.
  • باد سرکش
الحمد لله رب العالمین
ستایش نیکو و ثنای بسزا خداوند جهانیان راست.
الحمدلله :
ستایش خدای مهربان ،کردگار روزی رسان ،یکتا در نام ونشان . خداوندی که ناجسته یابند . درنیافته شناسند و نادیده دوست دارند . قادر بی احتیال ، قیوم بی گشتن حال ، در ملک ایمن از زوال ، در ذات و صفات متعال ، لم یزل و لایزال . موصوف به وصف جلال . عزت قرآن به عجز بندگان گواهی داد و به کمال جلال و تقدس از ایشان نیابت کرد و خود را ثنا گفت و ستایش خود را به آنان بیاموخت و به آنان دستور داد وگرنه یارای چه کسی باشد که به چگونگی ستایش او پی برد ! ای سزاوار ثنای خویش و ای شکر کننده عطای خویش ، بنده به ذات خود از خدمت تو عاجز و به عقل خود از شناخت منت تو عاجز و به توان خود از سزای تو عاجز. کریما گرفتار آن دردم که تو درمان آنی ، بنده آن ثنایم که تو سزای آنی ، من در تو چه دانم که تو خود دانی ، تو آنی که خود گفتی .بدان که حمد یا بر دیدار نعمت است یا بر دیدار منعم . آنچه بر دیدار نعمت است : طاعت وی به کار بردن و شکر او را بر میان بستن ، تا امروز در نعمت بیفزاید و فردا به بهشت رساند. و آنچه که بر دیدار منعم است : زبان حال جوانمردی است که او را شراب شوق دادند و با شرم او را با صاحب نعمت هم دیدار کردند تا از خود فانی شد،ذکرحق شنید، چراغ آشنایی دید ، اجابت لطف شنید ، توقع دوستی دید و به دوستی لم یزل رسید . این جوانمرد نخست نشانی یافت بی دل شد ، پس باریافت همه دل شد ، پس دوست دید ، بر سردل شد!
پیر طریقت گفت : دوگیتی در سر دوستی شد ، و دوستی در سر دوست ، اکنون نمیتوانم گفت که او است!
چشمی دارم همه پر از صورت دوست
با دیده مرا خوش است تا دوست در اوست
از دیده و دوست فرق کردن نه نکوست
یا اواست به جای دیده یا دیده خود اوست
رب العالمین:
پروردگار جهانیان ، یکی را پرورش تن روزی و یکی را پرورش دل روزی ، یکی تن پرور به نعمت ، یکی دل پرور به ولی نعمت ، نعمت بهره کسی است که از کوشش در خدمت فروگذار نکند . طمع دیدار دوست صفت مردان است و پیروزی از آن بنده است که دوست او را عیان است .
ای منظر تو نظاره گاه همگان
پیش تو در افتاده راه همگان
ای زهره شهرها و ماه همگان
حسن تو ببرد آب و جاه همگان
  • باد سرکش

این لینک وبلاگ BBC (لینک فیلتر شده است) رو خوندم...
خود متن که پر از اشتباهات برداشتی بود بود و دیدم بعضی از دوستان بهش اشاره هایی داشتن و میگذرم ازش.
اما قسمت جالب داستان برای من کامنت تایید شده یک نفر زیر این پست بود. و مخصوصا این قسمتش :
« تازه اگه به حقوق زن باشه که دوره خانوم از خیلی از زنای جامعه ی ایرانی جلوتر... چه داشتن اون مکالمات عاشقانه با فامیل و چه انداختن بچه و همه ی دردسراش رو سر پدر ....»
نمیتونم اون قسمتهای بولد شده اش رو هضم کنم...
واقعا این چیزها نشانه جلو بودن هستش؟(این موضوع را در بسیاری از کامنتها و پستهای دوستان نیز دیدم!)
در علم مدیریت  و به طبع اون روانشناسی و جامعه شناسی یک هرم معروفی داریم به نام هرم سلسه مراتب نیازهای مازلو.(با این که بقیه اومدن و نظریه رو بسط دادن و غیره کاری ندارم اصل کار مال مازلو بوده!)
به نظر من اگر جامعه ای بخواد پیشرفت بکنه باید سطح نیازهای خواستنی اش را افزایش دهد.(حالا این جامعه میتواند جامعه کل ایران باشد! می تواند یک خرده جامعه از این جامعه به نام جامعه زنان باشد، یا هر چامعه دیگری!)
و وقتی یک جامعه سقف نیازهای درون فکرش در سطح دوم(وحتی اول به ذعم من) قرار دارد نمیتواند درخواست نیازهای سطوح بالاتر از بقیه جوامع و دیگران داشته باشد. چرا که حتی اگر این نیازها هم برآورده شود، قدرت درک آن را نخواهد داشت.
ذکر یک مثال در اینجا و بعد بسط آن به نظرم بی ضرر نباشد:: در نظر بسیاری از مردم سکس یک عمل فاعل و مفعولی می باشد. یک نفر فاعل ماجرا و دیگری مفعول ماجرا.(معمولا در اکثر موارد جنس مذکر فاعل و جنس مونث مفعول در نظر گرفته میشود!) و وقتی یک قدم به عقب برمیداریم، دیده میشود که در بین اکثر مردم جنس مونث از این سیستم به عنوان یک اهرم فشار بر جنس مذکر استفاده میکند. و وقتی کامل از بیرون به قضیه نگاه میشود، هر دو طرف این جریان(سکس) در لحظه فاعل و در لحظه مفعول هستند. و به قول دوستی درحقیقت فاعل و مفعولی وجود ندارد و این بیان اشتباه است.
از منظر سکسولوژی دیدن و نگاه کردن مرد به زن و لمس نگاه مرد بر روی بدن زن یک لذت متقابلی درهر دو طرف ایجاد میکند. حال افرادی را در نظر بگیرید که درخواست رابطه در تاریکی را از جنس مخالف خود خواهان هستند. و یا افرادی را در نظر بگیرید که به ارضای طرف مقابل خود بی تفاوت اند. در این مواقع دقیقا همان امر فاعل و مفعولی اتفاق می افتد اما به صورتی متفاوت، فاعل آن ناهی می شود و مفعول آن نهی شده!!!(به صورت کاملا مستقل از جنسیتشان)، در صورتی که در مثال اول این امر را (فاعل بوندن) را در بین هم جنسان مونث و در مثال دوم این امر را در بین همجنسان مذکر دیده میشود.
بسیاری از موارد دیگری وجود دارد که حتی اگر هم در زبان از نظر بسیاری از افراد یک عمل فرا جنسیتی باشد، باز هم برایش حد و مرزی قایل میشود و درعمل بازهم نمی توانند فرا جنسیتی نگاه کنند.(هنگامی که به بسیاری از هم جنسان مونث حامی این موضوع - اعمال فرا جنسیتی هستند -  زمانی که گفتم من فلان عمل تخصصی که در نظر عوام یک عمل با جنسیت مونث است انجام میدهم و بلدم! واکنشی ناشی از تعجب در ابتدای امر بروز دادند و سپس برخی از آنها تلاش به معرض آزمون گذاشتن ادعای من اانجام دادند)
حال؛ جامعه ای را در نظر بگیرید که دیدگاهشان این است که انداختن بچه و همه ی دردسراش رو سر پدر یک امر پیشرو و مطلوب می باشدهمچین جامعه ای در ابتدای امر خود را در موضع مظلوم (مفعول) قرار داده و سپس برای حل موضوع نه به صورت مشارکت بلکه به صورت کامل موضوع را از عملکرد خود خارج کرده و موضوع را یک موضوع جنسیتی(وظیفه طرف مقابل) می دانند.(در عمل باز هم فاعل و مفعولی عمل کرده اند!) چیزی که از نظر عوام غیر قابل قبول است و با آن مقابله میکنند.(بیان برخی از کلمات نیز در این جمله خود نشانه جنسیتی دیدن و حتی خشونت بر علیه همجنسان مونث است؛ کلماتی مانند انداختن بچه!!!!) در جامعه هم بسیاری از این موضعات دیده شده که از یادآوری و بیان آن به علت طولانی تر شدن متن خودداری میکنم...
اما هنگامی که به موضوعات به صورت مشارکت نگاه شود و همکاری در انجام کارها در نظر گرفته شود(در موضع این بحث مراقبت از بچه و نه انداختن او!) می توان به جای سطح نیاز فکری طبقه دوم، و خواستن طبقه چهارم! به یک سطح خواستن و فکری طبقه چهارم دست یافت و در این صورت به جای مقابله عوام و اجتماع می توان در موضوع همکاری آنها نیز فکر کرده و به طبع آن همکاری سیستم و جکومت را نیز خواهان شد...

پی نوشت: خواستم در مورد مکالمه عاشقانه بنویسم که دیدم، بسیاری از جامعه مونث موجود در اینترنت نیز هنوز از این امر فراری بوده و این امر را نمی توانند انجام دهند....

  • باد سرکش
[caption id="attachment_52748" align="aligncenter" width="208"]پوستر فیلم تنهای تنهای تنها تنهای تنهای تنها[/caption]

تنهای تنهای تنها؛ دقیقا از بطن جامعه برآمده بود و نشان دهنده تاثیر تحلیلهای مردم در مهمترین اتفاقات و در عین حال منشا برخی از این تحلیل ها و بقیه مردم و درگیر کردن موضوعات و مسایل ساده ای همچون دوستی دونفر با دو ملیت متفاوت در آن.

***

«تنهای تنهای تنها» ساخته احسان عبدی‌پور که قرار بود نامی دیگر(رنجرو) بر آن نهاده شود اما با مخالفت مسئولین جشنواره این نام بر آن نهاده شد.(دلیل این موضوع هم این بود که این فیلم داستان ۳ نفر است که یکدیگر را پیدا می کنند و با هم ارتباط می گیردند و در نهایت هرسه با جدا شدن از یکدیگر تنهای تنهای تنها می شوند) فیلمیست که می توان نقطه شروعی باشد بر معضل سینمای تهران زده که روایت کننده تاثیر سیاست را بر روابط انسانی آدم‌ها از ملیت‌های مختلف است. همین مسئله ممکن بود تبدیل به پاشنه آشیل فیلم شود و آن را به اثری سفارشی و شعار زده تبدیل کند، اما کارگردان با هوشمندی، تا حد زیادی از افتادن به دام این اشتباه پرهیز کرده و توانسته کار خود را بدون شعارزدگی‌های رایج که بوی فرمایشی بودن را می‌دهند، پیش ببرد.
عبدالکریم معروف به رنجرو پسر بچه ای که برخلاف تجربه های بسیار در سینما و کلیشه های فاقد وجوه دراماتیک و همچنین اغراق شده،چهره ای عاری از معصومیت و شخصیتی غیر منفعل ،استوار و سازنده دارد و نه تنها خنثی نیست ،بلکه با اقتدار،تعصب و صلابتی در قواره های یک قهرمان بزرگسال ظاهر می شود در کنار اولک یک پسر روس که مادرش پس از غرق شدن خواهرش در دریا دچار مشکل روانی شده بار اصلی فیلم را بر دوش دارند. می توان گفت اولین نهادی که در این فیلم مورد نقد قرار میگیرد نهاد آموزشی و مدرسه رنجرو می باشد. نهادی که حتی مسئولین آن نیز درگیر تفکرات عوامی همچون «اگه نزاریم بره ممکنه روسها کلید نیروگاه رو آف کنند» هستند. نهادی که به جای تاثیر مثبت در روند شکل پذیری شخصیت اجتماعی،فرهنگی،علمی و حتی سیاسی کودکان به سرکوب نظرات آنها پرداخته و حتی هنگامی که کودک فیلم از رویاهای خود در آینده صحبت میکند و از اهدافی با تاثیر از بزرگان ادبیات روس سخن میگودی معلم او را با نمونه های داخلی که فرهنگ سازی و معرفی نشده اند سرکوب کرده و تحقیر می نماید.
گروه بعدیی که این فیلم به نقد آنها می رود گروه مذاکره کننده و سیاسیونی هستند که با بی تدبیری خود تاثیرات زیادی بر زندگی افراد میگذارند. تاثیراتی که شاید گوشه ای از آن را در SMSهایی چون «در خانه مان با چوب آتش روشن میکنیم اما ...» می توان مشاهده کرد. اما بیشترین تاثیر این بی تدبیری در زندگی افرد دیده میشود که احسان عبدی پور بخش ساده و پیچیده آن را به روشنی در فیلم خود به نمایش گذاشت. بخش ساده این تاثیر را می توان به جدا شدن و شکسته شدن دوستی دو بازیگر نقش اصلی آن دانست و گوشه ای بخش پیچیده آن در خانه شوهر نرفتن خواهر رنجرو به علت اینکه پدرش نمیتواند خرج جهاز دختر را بدهد دید. بخشی که کارگردان به سادگی تنها در چند دیالوگ آن را بیان کرده و از روی آن به نرمی میگذرد تا که خودبیننده به آن گیر کند.
به نظر نگارنده رنجرو و افراد خانواده اش نماد بسیاری از ما هستند، افرادی که ناخواسته تاثیر مسایلی را بر خودمان می بینیم اما به علت عدم وجود اطلاعات سالم و کامل و همچنین عدم آگاهی لازم نمیتوانیم خود را با آن منطبق کنیم و تنها خود را قربانی آن می بینیم و همین دید قربانی باعث می شود که خود را نحلیلگر مسایل سیاسی بدانیم و تحلیل های خود را در کنار مسایل شخصی یک اصل غیر قابل تغییر دانسته و بر مبنای آن حکم صادر کنیم(فامیل ذغال فروش رنجرو) و یا مانند برخی دیگر در کنار دنبال کردن مسایل، خود را به بی تفاوتی بزنیم و بیخیال نشان داده و از کنارشان بگذریم حتی اگر بر نزدیکانمان تاثیر مستقیم داشته باشد.(پدر رنجرو)
این فیلم صحنه های تاثیر گذار زیادی داشت، صحنه هایی همچون زمانی که رنجرو تمامی اطلاعات سیاسی خود را می سوزاند و خانواده او تنها نظاره گر هستند حتی زمانی که رادیوی خود را پرت میکند. تا صحنه ای که اولک دم درب خانه رنجرو گریه میکند و رنجرو دست بر صورت او میگذارد و در سکانس بعدی راوی(خانم مهندس) داستان در خانه خود مخفی می شود تا شاید دو کودک را از حقیقت و اتفاق پیش آمده اندکی محافظت کند.
البته به نظر نگارنده تنها نقطه ضعف در این قسمت نامه آخر رنجرو است که بیشتر یک بیانیه بود. و اگر کارگردان به دام بیانیه‌خوانی نمی‌افتاد، فیلم او یکدست‌تر بود و حال و هوای کودکانه آن نیز با زدن حرف‌های قلمبه و سلمبه توسط رنجروی بازیگوش و سر به هوا خدشه‌دار نمی‌شد و تاثیر بهتری داشت.
در پایان به قول کارگردان جوان این فیلم «این فیلم من یک فیلم کودک نیست و البته یک فیلم صد در صد سیاسی است. در واقع پیام این فیلم نفرین بر سیاست است.»

  • باد سرکش
بعضی اتفاقات در جوامع مجازی فارسی مثل داستان مناقشه هسته ای ایران هستش.
ایران هستند، یه کاری را میخواهند انجام دهند، اما چون مخالف با اهداف بعضی ها این کارها می باشد، با آن کار مخالفت صورت میگیره (یا اینکه بضعی ها فکر میکنند شعور کافی ندارند!) و تحریم و طرد شدگی نسیبشان می شود، اما چون پوست کلفت هستند(شاید هم بچه پرو) به کار خود ادامه می دهند. البته به دست این بچه هم چاغو نباید داد.
آمریکا هستند، میگن اگه با من دوست هستی، می تونی هرکاری که دوست داری انجام بدی، ولی اگه با من دشمنی، اجازه انجام هیچ کاری رو نداری. قدرتی نسبی هم دارند و با قدرتی که دارند افکار دیگران را جهت دهی میکنند و مخالفین خودشون رو ترد میکنند.
روسیه هستند، قدرت دارند ولی کار خودشون رو میکنند، هم با افراد طرد شده ارتباط دارند و هم در پیش طرد کنندگان برای طرد شدگان می زنند. کلا جهتشون در هر لجظه متفاوت است و همه جا به دنبال منافع خودشون هستند.
چین هستند، در ظاهر دنبال جمع حرکت می کنند، ولی اگر منافعشون ایجاب کنه، حتی بطور مخفی با افراد تحریم و طرد شده جمع ارتباط دارند.
آلمان هستند، کلا به عنوان یک عضو موازنه ثابت به کار می روند ودر عمل کاری بجز آرام کردن اوضاع نمیکنند.
انگلستان هستند، نه گروه طرد کننده و نه گروه طرد شونده بهش اطمینان ندارند ولی دستهای پشت پرده را هدایت می کنند و هر دو گروه به آنها امیدوارند که به نفعشان عمل کنند ولی خودشون در رویای گذشته خودشان هستند.
فرانسه هستند، کلمه ﭘﺮاﻳﻮﺳﻲ تنها وقتی براشون معنی داره که در محیط خودشون باشه و درباره کارای خودشون، در غیر این صورت این کلمه معنا و مفهوم نداره براشون. در مسایل هم دنبال این هستند که ببیند کجا می تونند خود را دوباره وارد بازی کنند و اسم خودشان را سر زبانها بی اندازند.
اسرائیل هستند، تازه به دوران رسیدن گاهی هم بعضی ها که قدرتی نسبی دارند ازشون حمابت می کنند و فکر میکنند دنیا و هرکس دیگری در این دنیا هست باید بهشون احترام بگذاره و براشون هر کاری بکنه و در عین حال به خاطر مشکلاتی که قبلا داشتند هر کاری که کردند کسی نباید بهشون کاری داشته باشه.
بقیه کشورها، کاری به کار کسی ندارند و زندگی خودشان را میکنند، در عین حال سعی می کنند تا جایی که ممکن است، از این مسایل دور باشند و زمانی که به ماجرا کشیده می شود، سعی میکنند یه طوری عمل کنند که موجبات به مشکل خوردن خودشان نشود.
  • باد سرکش