باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

دربه‌درتر از باد زیستم
در سرزمینی که گیاهی در آن نمی‌روید.
تا باد، به خانه ی خود بازگردد

آخرین مطالب

۲۸ مطلب با موضوع «موضوعات جانبی» ثبت شده است

آدم ممکن است کورمال کورمال از وسط اشکال مبهم خاطرات بگذرد و لابلایش گم بشود.  تعداد آدمها و اشیایی که در گذشته آدم دیگر حرکتی ندارند،  دیوانه کننده است.
زنده هایی که در دخمه های زمان سرگردانند،  چنان کنار مرده ها خوابیده اند که انگار یک سایه واحد بر سر همه شان افتاده.
همچنانکه پیر می شوی دیگر نمی دانی مرده ها را در ذهنت زنده کنی یا زنده ها را.
سفر به انتهای شب،  سلین
  • باد سرکش
ﻣﮕﺮ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﺁﺩﻡ.ﻳﻚ ﺑﺎﺭ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺸﻮﺩ, ﻋﺸﻖ اﺑﺪﻱ ﻓﻘﻄ ﺣﺮﻑ اﺳﺖ. ﭘﻴﺶ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ ﻛﻪ ﺁﺩﻡ ﺧﻴﻠﻲ ﺧﺎﻃﺮ ﻛﺴﻲ ﺭا ﺑﺨﻮاﻫﺪ. اﻣﺎ  اﻛﺜﺮا ﻭﻗﺘﻲ ﺁﺩﻡ ﻓﻜﺮ.ﻣﻴﻜﻨﺪ  ﻛﻪ ﺩﻟﺶ ﺳﺨﺖ ﭘﻴﺶ ﻳﻜﻲ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﻳﻚ ﺩﻓﻌﻪ, ﻳﻚ ﻣﻮﻗﻌﻲ, ﻳﻚ ﺟﺎﻳﻲ, ﻣﻲ ﺑﻴﻨﺪ ﺗﻪ ﺩﻟﺶ ﺑﺮاﻱ ﻳﻜﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻢ ﻣﻴﻠﺮﺯﺩ. اﮔﺮ ﺑﺎﻭﻓﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﻟﺶ ﺭا ﺧﻔﻪ ﻣﻴﻜﻨﺪ و ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﺣﺴﺮﺕ ﺁﻥ ﺩﻝﻟﺮﺯﻩ ﺑﺒﺎﻳﺶ ﻣﻲ ﺟﺎﻧﺪ. اﮔﺮ ﺑﻲ ﻭﻓﺎ ﺑﺎﺷﺪ, ﻣﻲ ﻟﻐﺰﺩ و ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮﺵ ﻋﺬاﺏ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﺮ ﺩﻟﺶ ﻣﻲ ﻣﺎﻧﺪ. ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺣﻜﻤﺘﺶ ﺭا ﻧﻤﻲ ﺩاﻧﺪ.
ﺣﺎﻻ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺁﺩﻡ اﺳﺖ, ﻛﻪ ﺣﺴﺮﺕ ﺭا ﺑﺨﻮاﻫﺪ ﻳﺎ ﻋﺬاﺏ ﮔﻨﺎﻩ ﺭا. ﻳﻜﻲ ﺭا ﺑﺎﻳﺪ اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﻨﺪ و ﺭاﻩ ﻓﺮاﺭﻱ ﻧﺪاﺭﺩ.
ﺷﺎﻫﺪﺧﺖ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ اﺑﺪﻳﺖ, ﺁﺭش ﺣﺠﺎﺯﻱ
  • باد سرکش
ﺩﺭ ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ ﻛﻼﺳﻴﻚ, ﻧﻮاﺯﻧﺪﻩ ﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ و ﺳﺎﺯﺵ ﺑﺮﮒ اﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ ﺳﻨﺘﻲ ﻧﻮاﺯﻧﺪﻩ ﺑﺮﮒ اﺳﺖ و ﺳﺎﺯﺵ ﺑﺎﺩ.
ﺷﺎﻫﺪﺧﺖ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ اﺑﺪﻳﺖ, ﺁﺭﺵ ﺣﺠﺎﺯﻱ
  • باد سرکش
ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ ﻧﻔﺮﺕ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺑﻲ ﺧﻂﺮ اﺳﺖ, ﺣﻤﺎﻗﺖ ﺑﺮ ﻫﺮ ﺟﻨﺒﻪ ﺩﻳﮕﺮﻱ اﺯ ﺷﺨﺼﻴﺖ ﻏﻠﺒﻪ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ و اﻧﮕﻴﺰﻩ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻱ ﺧﻮﺩ ﻣﺸﺨﺺ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ و ﺭاﻩ ﺑﺎﺯ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ.
ﺳﻔﺮ ﺑﻪ اﻧﺘﻬﺎﻱ ﺷﺐ, ﺳﻠﻴﻦ
  • باد سرکش
ﻫﻤﻪ چیز را می توان راست و ریس کرد،  چه جنایت باشد چه مکافات.
سفر به انتهای شب،  سلین
  • باد سرکش
کتاب کوری
 
کوری نوشته ژوزه ساراماگو به نظر من یک رمان پسا مدرن و خاص و جزء معدود اثرهایی که خارج از حصار زمانی، مکانی، شخصیتی خاص مشکلات اجتماعی و رفتارهای حیوانی انسانی را در پاراگرافهای طولانی و توصیفی نشان میدهد.
خود ساراماگو در باره کتابش میگوید:« این کوری واقعی نیست ، تمثیلی است. کور شدن عقل و فهم انسان است. ما انسانها عقل داریم و عاقلانه رفتار نمی‌کنیم....»
در این کتاب شخصیت های داستان اسم ندارند و گاها با نقشهای اجتماعی، و یا نشانه های ظاهری معرفی می شوند، مانند همسر چشم پزشک، دختری با عینک دودی سیاه وغیره.
در بین سطور این کتاب علاوه بر برخورد آدمهای کور شده توسط کوری سفید، با هم برخورد آدمهای بینا نیز با آنها نشان داده میشود، با اینکه تمامی داستان از نگاه همسر چشم پزشک که کور نشده اما خود را به کوری زده تا بتواند از همسرش مراقبت کند(بر خلاف دیگر افراد که از کوری فراری بودند و شاید این تنها دلیلی باشد که همسر چشم پزشک کور نشده) و محیط روایی داستان در بین کورها و رفتارهای بین آنهاست، اما می توان از نحوه رسیدگی مسئولین به کورها که آنها را در یک تیمارستان متروکه و قدیمی قرنطینه کرده و به نیازهای اولیه طبیعی آنها مانند مستراح رفتن و خوراک به کمترین میزان توجه می کنند، نمادی از توجه انسانهای سالم (به ظاهر) با انسانهای بیمار و مشکل دار را مشاهده کرد.
رفتار افراد کور شده هم با هم دقیقا نشانه رفتار حیوان گونه انسانهاست، افرادی که تا وقتی عده ای قوی تر نیامده بودند، با نظمی نسبی رفتار میکردند و وقتی عده ای قوی آمدند، به راحتی تسلیم آنان شده و سر تسلیم فرو آوردند، تا جایی که کثیفترین خوی وحشی گری افراد قوی را تحمل کردند و فقط در خود نالیدند(مانند خیلی از جوامع امروزی)
بطور کلی رمان کوری آیینه تمام نمای جوامع بشری است و تلنگری هشدار گونه بر آنان تا نشانشان بدهد با هرچقدر پیشرفت و یا بالیدن به علم و دین و ثروت و خون هرچیزی باز هم انسان همان انسان است و اگر عقل و فکر در پشت اعمالش نباشد، سرانجامی برایش قابل تصور نیست.
در باره ترجمه این کتاب باید بگویم که به شخصه ترجمه مینو مشیری را بیشتر از دو ترجمه دیگر می پسندم.
پ.ن: این متن در گودر و  پلاس نیز منتشر شده است.
  • باد سرکش

تصویر فیلم midnight in paris

نیمه شب در پاریس کمدی ۹۴ دقیقه ای ساخته وودری آلن می باشد. که در پاریسی کارت پستال گونه میگذرد.(به قول برخی منتقدین ودی آلن به عمد زشتی های حاشیه نشینی کناره شهرهای بزرگ را حذف کرده است)
موضوع این فیلم به طور کلی فلسفه نوستالژی و عدم رضایت از خود در زمان حاضر است و اینکه وقتی ما خود را در گذشته، حتی در گذشته‌ای که عملا در نزیسته‌ایم، خوشبخت‌تر حس می‌کنیم، این حس و حال در واقع به خاطر نارضایی ما از شرایط حاضرمان یا ناتوانی ما برای استفاده از فرصت‌های حاضر یا تطابق با زمانه است. در کنار تمام این مسایل وودی آلن افراد معروف دهه بیست پاریس را به زیبایی در فیلم بازآفرینی کرده است...
فیلم در انتها می‌خواهد ما را قانع کند که آدم زمانه خود باشیم و با پیدا کردن جلوه‌هایی از خوشی‌های گذشته، بیش از حد با نوستالژی عرصه را بر خود تنگ نکنیم. نوستالژی چیزی نیست که منحصر به آدم‌های دوره ما باشد و آدمهای هر دوره سودای بودن در دوره قبلی را در دل می پرورانند...
قبل از دیدن فیلم و یا بعد از آن من کتاب "پاریس، جشن بیکران" اثر "همینگوی" رو پیشنهاد می کنم.
  • باد سرکش

تصویر فیلم Salo
فیلم Salò  شاهکار پیر پائولو پازولینی با اسم اصلی ۱۲۰ روز در سودوم که به نابغه ای در شهر فساد نیز معروف است ساخت سال۱۹۷۵ میلادی می باشد.
بسیاری این فیلم را آزار دهنده و دانسته اند ولی به نظر من رفتارهایی که در فیلم نمایش داده می شود درحقیقت همان رفتار سادیستیک جامعه انسانی است که در نقاط مختلف دنیا در حال وقوع است.
این فیلم از ۴بخش اصلی تشکیل شده اشت، ورودی جهنم؛ محفل هوس؛ محفل مدفوع و محفل خون، که در مجموع تشکیل جمهوری سالو توسط چهار نفر (یک دوک، یک اسقف، یک دادستان و یک رییس جمهور) که دارای مجوعه قوانینی است که انگیزه های سادیستیک در آن جریان دارد.
بخش اول که در ایتالیای ۱۹۴۴ میگذرد و در ابتدای هر محفل یک نقال به تعریف داستانی شهوت آلود می پردازد.
در این فیلم زاویه فیلمبرداردی به طور پیوسته در حال تغییر است و به طور کلی حرکات دوربین غیر قابل پیش بینی می باشد و از این نظر شبیه فیلم Cape Fear اسکورسیزی می باشد و این نوع فیلم برداری برای انتقال هرچه بیشتر و بهتر حقیقت و واقعیت با حداکثر تاثیر به بیننده می باشد.
بدون شک عکس العمل های سادیستیک در مواجهه با نمایش این فیلم برای عموم مردم؛ شبیه همان عکس العملی که یک همجنس باز فاشیست و یا به عقیده برخی یک گروه فاشیست بر سر پازولینی آورد و شاید ارزش Salò در همین باشد، ارزشی که پازولینی را به هدف خودش در بیان هرچه تاثیر گذارتر رفتار های سادیستی و فاشیستی ، رساند. هر چند که بهای آن کشته شدن خودش به فجیع ترین شکل ممکن بود.

  • باد سرکش