باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

دربه‌درتر از باد زیستم
در سرزمینی که گیاهی در آن نمی‌روید.
تا باد، به خانه ی خود بازگردد

آخرین مطالب

۶۷ مطلب با موضوع «باد :: باد شرقی (اجتماعی)» ثبت شده است

دسته بندی های زیادی برای احساسات ارائه داده اند
اما به نظر من بهترین دسته بندی دسته بندی خوب، بینابین و بد هستش یک بعد این دسته بندی زمان هستش و یک بعد دیگر احساسات
احساس خوب و مثبت احساسی هستش که بدون در نظر گرفتن زمان همیشه خوب و مثبت و مفید هستش.
احساس بینابین هم احساسی هستش که باتوجه به زمان گاهی مثبت و گاهی منفی هستش. (اکثر احساسات در این دسته قرار میگیرند)
احساس بد و منفی هم احساسی هستش که بدون در نظر گرفتن زمان همیشه بد و منفی و خراب کننده است.

به نظر من مهمترین احساس بدی که میتونه وچود داشته باشه، احساس ترحم هستش:
ترحم نسبت به خود: که باعث از بین بردن اعتماد به نفس و نابود کردن خود فرد می شود.
ترحم نسبت به دیگران که باعث ضعیف عمل کردن نسبت به دیگران می شود.
از بین این دو ترحم نسبت به دیگران خطرناکترین نوع ترحم هستش، چرا که در حقیقت این حس ترحم از ترس پدید میاد، ترس مشابه طرف مورد ترحم واقع شده شدن!
و این ترس و این احساس ترحم مثل یک چراغ راهنما نقطه ضعف را نشان دیگران می دهد نقطه ای که فرد میتواند از آن طریق مورد انواع استفاده و سواستفاده ها واقع شود.

  • باد سرکش

چندیست روحانیون در رادیو و تلویزیون شروع به بیان احادیثی به مضمون سفر کربلا همه گناه های قبل و بعد و الان را پاک می کند کرده اند.
و اتفاقا این بیان احادیث از وقتی که پیاده روی اربعین به صورت یکپارچه و با تبلیغات فراوان راه افتاده است، زیادتر شده اند. بطوری که هزینه های گزاف دولتی و عمومی در این امر موجب ایجاد انتقاد های زیادی می گردد بخشی از این انتقادات درست است و بخشی دیگر نادرست.(استفاده از منابع عمومی برای این کار بخش نادرست آن است.)
هربار که این احادیث و یا احادیثی از این سبک را می شنوم داستان فروش بهشت در دوران رنسانس توسط کلیسا برایم تداعی می‌گردد.
باقی برداشت ها با خودتان.
پ.ن: از اتاق فرمان اشاره می کنند موضوع پیاده روی اربعین در دوران صدام نیز بوده و بیشتر بین اعراب و عراقی ‌ها رواج داشته است.

  • باد سرکش

چندیست که در کشور ما ظاهر ها جای باطن ها را گرفته و عملا در دهه محرم بیشتر از اینکه مردم به دعا مشغول باشند به فحش و نفرین مشغولند.

اوضاع ایران و تهران به طور خاص کاملا مشابه شهر حلب است که مولانا در دفتر ششمش توصیف میکند، بدون مقدمه شما را دعوت می کنم به مطالعه این بخش از اشعار مولانا جلال الدین محمد بلخ

روز عاشورا همه اهل حلب

باب انطاکیه اندر تا به شب

گرد آید مرد و زن جمعی عظیم

ماتم آن خاندان دارد مقیم

ناله و نوحه کنند اندر بکا

شیعه عاشورا برای کربلا

بشمرند آن ظلمها و امتحان

کز یزید و شمر دید آن خاندان

نعره‌هاشان می‌رود در ویل و وشت

پر همی‌گردد همه صحرا و دشت

یک غریبی شاعری از ره رسید

روز عاشورا و آن افغان شنید

شهر را بگذاشت و آن سوی رای کرد

قصد جست و جوی آن هیهای کرد

پرس پرسان می‌شد اندر افتقاد

چیست این غم بر که این ماتم فتاد

این رئیس زفت باشد که بمرد

این چنین مجمع نباشد کار خرد

نام او و القاب او شرحم دهید

که غریبم من شما اهل دهید

چیست نام و پیشه و اوصاف او

تا بگویم مرثیه ز الطاف او

مرثیه سازم که مرد شاعرم

تا ازینجا برگ و لالنگی برم

آن یکی گفتش که هی دیوانه‌ای

تو نه‌ای شیعه عدو خانه‌ای

روز عاشورا نمی‌دانی که هست

ماتم جانی که از قرنی بهست

پیش مؤمن کی بود این غصه خوار

قدر عشق گوش عشق گوشوار

پیش مؤمن ماتم آن پاک‌روح

شهره‌تر باشد ز صد طوفان نوح

گفت آری لیک کو دور یزید

کی بدست این غم چه دیر اینجا رسید

چشم کوران آن خسارت را بدید

گوش کران آن حکایت را شنید

خفته بودستید تا اکنون شما

که کنون جامه دریدیت از عزا

پس عزا بر خود کنید ای خفتگان

زانک بد مرگیست این خواب گران

روح سلطانی ز زندانی بجست

جامه چه درانیم و چون خاییم دست

چونک ایشان خسرو دین بوده‌اند

وقت شادی شد چو بشکستند بند

سوی شادروان دولت تاختند

کنده و زنجیر را انداختند

روز ملکست و گش و شاهنشهی

گر تو یک ذره ازیشان آگهی

ور نه‌ای آگه برو بر خود گری

زانک در انکار نقل و محشری

بر دل و دین خرابت نوحه کن

که نمی‌بیند جز این خاک کهن

ور همی‌بیند چرا نبود دلیر

پشتدار و جانسپار و چشم‌سیر

در رخت کو از می دین فرخی

گر بدیدی بحر کو کف سخی

آنک جو دید آب را نکند دریغ

خاصه آن کو دید آن دریا و میغ

  • باد سرکش

1- واضع است که سیاست مداران یک حکومت که می بایست عرف دیپلماتیک و عرف سیاسی را رعایت کنند و حتی کار به جایی می رسد که برای برخی از سیاست مداران لغت به لغت کلماتی که به کار می برند با اهمیت است و می تواند جریان سیاسی و اجتماعی یک حکومت را تغییر دهد و یا جلوی مشکلات بسیاری را در جوامع بین الملل بگیرد و یا حتی ایجاد کند.

سالهای سال در کشور ایران عرف دیپلماتیک شوخی تلخی بود که سیاست مداران ایران با مردم ایران و سیاست مداران کشور های دیگر داشتند و با حضور ظریف در ردای وزارت امور خارجه کم و بیش این عرف دیپلماتیک جایگاه خودش را به دست آورد و کم و بیش مردم تاثیرات رعایت این عرف و اصول را مشاهده کردند.
البته لازم به ذکر است که گاه گاهی در کشورهای دیگر افرادی به مسند قدرت می رسند که دانشی از این عرف نداشته و عرف بر هم زن می باشند. اما حمله های رسانه ها و مردم و احزاب و قدرت حتی برکناری آنان از قدرت فشار لازم را وارد می کند که آنان نیز به عرف دیپلماتیک پایبند شوند.

2- شاید از سال ۲۰۱۲ که سلفی گرفتن توسط بازیگران هالیوود آغاز شد، هیچ کس فکرش را هم نمی‌کرد که تمایل مداوم مردم برای سلفی گرفتن از خودشان، به اپیدمی جهانی، تبدیل شود. کار به آنجا رسید که دیکشنری آکسفورد، لغت «سلفی» (Selfie) را به عنوان «لغت سال ۲۰۱۳» اعلام کرد؛ لغتی که استفاده از آن رشد ۱۷ هزار درصدی داشته است و روند محبوبیتش ادامه پیدا کرد تا آنجا که دسته سلفی (مونوپاد) بعد ازمعرفی‌اش توسط روزنامه تایم، به عنوان «بهترین اختراع سال ۲۰۱۴»، یکی از پرطرفدارترین هدایای کریسمس همان سال بود که این هم نشان‌دهنده رشد و محبوبیت باورنکردنی سلفی گرفتن بین مردم دنیاست.
تحقیقات نشان می‌دهند اختلال خودزشت‌انگاری (body dysmorphic disorder) در دوسوم افرادی که به‌طورافراطی سلفی می‌گیرند، دیده شده است. این افراد ممکن است ساعت‌ها وقت بگذارند تا از خودشان عکسی بگیرند تا در آن زیباتر از چیزی که واقعا هستند به نظر برسند و ضعف‌های احتمالی ظاهری‌شان هم در سلفی‌شان، کمتر مشخص باشد. عده‌ای هم هنوز از آخرین زمانی که سلفی انداخته و روی شبکه‌های اجتماعی بازخوردش را دیده‌اند، ۲۰ دقیقه نگذشته که باز دل‌شان می‌خواهد خود را با هرچیزی یهویی به همه نشان دهند! این سری افراد هم با توجه به تمرکز افراطی‌شان بر «خودجلوه‌گری» روی شبکه‌های اجتماعی و جلب محبت و توجه احتمالی که از آنها دریافت می‌کنند، درمعرض خطر ابتلا به اختلال روانی «نمایشگری» و «خودشیفتگی» هستند. متخصصان می‌گویند: اگرچه در نگاه اول این کار کاملا بی‌ضرر و عادی به نظر می‌رسد اما افزایش تمایل فرد برای به اشتراک گذاشتن مداوم عکس‌هایی از خود برای گرفتن تایید دوستان در قالب «لایک کردن» و دریافت تحسین‌های آنها می‌تواند در فرد وابستگی ایجاد کند و این وابستگی در موارد شدید به جایی می‌رسد که فرد نیاز به درمان‌های روانشناسی پیدا می‌کند. دکتر «پاملا روتلج» روانشناس، در مجله راونشناسی امروز می نویسد: "برداشت از خودبزرگ بینی یا مورد تایید واقع شدن، یک وابستگی اجتماعی است که با شبح خودشیفتگی و کمبود شدید اعتماد به خود در فرد شکل می گیرد."

3- درگیری نماینده محترم فلان شهر با پلیس راهنمائی بدلیل ممانعت از ورود به منطقه ویژه بعلت عدم ارائه کارت شناسائی یا عکس جنجالی فلان نماینده وعذرخواهی متعاقب آن و موارد دیگر کار را به جایی می رساند که آقای آشنا(مشاور فرهنگی رئیس جمهور روحانی) نقطه درستی را نشانه می گیرد.«مشکل سیاسی نیست، فرهنگی است. ای کاش با تک تک نمایندگان محترم حاضر در آن تصویر سلفی، مصاحبه ای عمیق گرفته شود.» این مشکل فرهنگی که از قضا یک بیماری نیز به شمار می رود منجر به تناقضات عجیبی در برخی از نمایندگان محترم نیز می شود. به عنوان نمونه آقای رحیمی یکی از افراد مشتاق، در تبلیغات خود از رزمنده 13 ساله تذکر دهنده به خبرنگار خانم خارجی هزینه می کند.
این مسائل را که می بینم به سخن صادق خرازی، مشاور سابق محمد خاتمی در دوران ریاست جمهوری می رسم که «ای کاش مجلس یک واحد اموزش پروتکل رفتار و اخلاق جمعی برای نمایندگان محترم تدارک می‌دید که وجاهت نمایندگان محترم دستمایه نقد قرار نمی‌گرفت.» البته پروتکلی که رفتار و اخلاق دیپلماتیک را به نمایندگان آموزش دهد و نه طریقه شناسایی مرغ حلال از حرام...

  • باد سرکش

چندیست که در جوامع مجازی در هر اتفاقی و موضوعی طنزها و فکاهی های بسیاری ساخته می شود، دکتر شفیعی کدکنی در تعریف کوتاه خود از طنز و فکاهی می نویسد : « طنز عبارتست از تصویر هنری اجتماع نقیضین » و هنگامی که خوی مبارزه طلبی ایرانی به جوش می آید و این تصویرسازی هنری بر اصل موضوع پیشی گرفته و اصل مفهوم را تحت شعاع قرار داده و منجر به بیراهه رفتن اصل موضوع می شود. این مطلب در پاسخ به برخی از دوستان که منتقد طنازی جامعه در مسائل پیش رو بودند به نگارش در آمده و امید است تمامی دوستانی که از این دست آویز ادبی جهت تصویرسازی هنری انتقادی استفاده می کنند، در راه انتقاد بمانند و به بیراهه نروند و در بیان موضوعات کمیت را فدای کیفیت ننمایند.

دکتر بهزادی در علل استفاده از طنز می‌نویسد: «متأسفانه‌، در چهارده قرن گذشته‌، غالب زمام‌داران‌، آرامش روح و شادمانی خاطر خویش را در کسب تعلقات دنیوی می‌جستند و با ریختن خون بی‌گناهان و بردن عرض و آبروی دیگران بر مسند قدرت قرار می‌گرفتند و خداوند‌، دین‌، عدالت و اخلاق‌، ابزار و وسایلی می‌شدند در دست آنان‌، برای فریب دادن مردم مظلوم» و می‌افزاید: «‌این طنزها زاییده‌ی هوس‌های زشت طنزپردازان‌ و برای خوارشمردن ارزش‌های دیگران نیست، بلکه تلاش روشنفکرانه و وطن‌پرستانه‌ای است‌، به منظور‌ ایجاد انگیزه و تفکر در مردم بی‌اعتنا و کم‌فرهنگ‌، تا به‌تر ببینند و بیش‌تر بیندیشند و ناهنجاری‌های رایج در جامعه را تشخیص دهند»
در ذیل مدخل طنز ویکی پدیا بیان شده است؛ طَنز،هنری است که عدم تناسبات در عرصه‌های مختلف اجتماعی را که در ظاهر متناسب به نظر می‌رسند، نشان می‌دهد و این خود مایه خنده می‌شود. هنر طنزپردازی، کشف و بیان هنرمندانه و زیبایی‌شناختی عدم تناسب در این «متناسبات» است.طنز در لغت به معنای طعنه زدن است ولی معنای اصلی که در قبل به کار می‌رفته است به معنای تیغ جراحی می‌باشد. در ادبیات طنز به نوع خاصی از آثار منظوم یا منثور ادبی گفته می‌شود که اشتباهات یا جنبه‌های نامطلوب رفتار بشری، فسادهای اجتماعی و سیاسی یا حتی تفکرات فلسفی را به شیوه‌ای خنده دار به چالش می‌کشد.در تعریف طنز آمده‌است: «اثری ادبی که با استفاده از بذله، وارونه سازی، خشم و نقیضه، ضعف‌ها و تعلیمات اجتماعی جوامع بشری را به نقد می‌کشد.» دکتر جانسون طنز را این گونه معنی می‌کند: «شعری که در آن شرارت و حماقت سانسور شده باشد.» به کار بردن کلمه طنز برای انتقادی که به صورت خنده آور و مضحک بیان شود در فارسی معاصر سابقه زیاد طولانی ندارد. هرچند که طنز در تاریخ بیهقی و دیگر دیگر آثار قدیم زبان فارسی به کار رفته، ولی استعمال وسیعی به معنای satire اروپایی نداشته‌است. در فارسی، عربی و ترکی کلمه واحدی که دقیقاً این معنی را در هر سه زبان برساند وجود نداشته‌است. سابقاً در فارسی هجو به کار می‌رفت که بیشتر جنبه انتقاد مستقیم و شخصی دارد و جنبه غیر مستقیم ساتیر را ندارد و اغلب آموزنده و اجتماعی هم نیست. در فارسی هزل را نیز به کار برده‌اند که ضد جد است و بیشتر جنبه مزاح و مطایبه دارد.
در نتیجه ماهیت طنز تفکر برانگیز است و ماهیتی پیچیده و چند لایه دارد. گرچه طبیعتش بر خنده استوار است، اما خنده را تنها وسیله‌ای می‌انگارد برای نیل به هدفی برتر و آگاه کردن انسان به عمق رذالت‌ها. گرچه در ظاهر می‌خنداند، اما در پس این خنده واقعیتی تلخ و وحشتناک وجود دارد که در عمق وجود، خنده را می‌خشکاند و انسان را به تفکر وامی‌دارد. به همین خاطر دربارهٔ طنز گفته‌اند: «طنز یعنی گریه کردن قاه قاه، طنز یعنی خنده کردن آه آه.» در نتیجه طنز را می‌توان مانند یک تیغ جراحی فرض نمود زیرا کار تیغ جراحی برش جایی به منظور بهبود آن می‌باشد. طنز در ذات خود انسان را برمی‌آشوبد، بر تردیدهایش می‌افزاید و با آشکار ساختن جهان همچون پدیده‌ای دوگانه، چندگانه یا متناقض، انسان‌ها را از یقین محروم می‌کند. جان درایدن در مقاله «هنر طنز» ظرافت طنز را به جدا کردن سر از بدن با حرکت تند و سریع شمشیر تشبیه می‌کند، طوری که دوباره در جای خود قرار گیرد.
دو زمینه اصلی طنز در ادبیات وجود دارد، طنز و لطیفه که مکتوب است و جوک و لطیفه که به صورت شفاهی بیان می گردد.
بطور کلی ما همیشه طنز را به عنوان چیزی خوب که واقعیت را به همه می نمایاند پذیرفته ایم.این یکی از بدیهی ترین تصورات ما نسبت به طنز است.ولی محمد هادی پورابراهیم در مقاله ای با عنوان طنز به مثابه هنر یا نهادی سرکوبگر از زاویه ای متفاوت به مقوله ی طنز نگاهی داشته و طنز را منحصر به جوامع سرکوبگر و توتالیتر پنداشته که راه دیگری برای دیالوگ و گفت و گو پیدا نمی کنند و صرفاً با گفتن طنز موقعیت های دشوار را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارند و هیچ وقت در پی یافتن راه حلی برای معضل برنخواهند آمد.چنین نگرشی به طنز چنان تازه و بدیع و خلاق است که تا به حال کسی از این دید به طنز نگاهی نداشته است.
در نتیجه طنز در آن‌جا آغاز می‌شود که رعایت حقوق دیگران نشود و آزادی توام با مسوولیت مورد تعدی واقع شود. بی‌بندوباری و هرج و مرج به عنوان آزادی تبلیغ شود و نظام جامعه در مسیر طبیعی خود مورد تهدید قرار گیرد. ستم و تجاوز در شکل‌های گوناگون چهره نماید و منادیان آزادی‌، خود عاملان بدبختی فکر و اندیشه و آزادی شوند. ‌ترقی و اعتلا جای خود را به انحطاط و سقوط دهد و پویایی اندیشه و حرکت ناشی از آن‌، کم‌کم به رکود انجامد.
در حقیقت طنز اعتراضی است بر نارسایی‌ها و نابسامانی‌ها و بی‌رسمی‌ها که در ‌یک جامعه وجود دارد و گویی جامعه و مسوولان امر نمی‌خواهند ‌این اعتراض‌ها را مستقیم و بی‌پرده بشنوند. استاد زرین کوب می‌نویسد: «هر‌ یک از نابسامانی‌ها و بی‌رسمی‌ها ممکن است سببی‌باشد برای پیدایش هجو و هزل یا طنز اجتماعی. هر چند با شوخی و خنده همراه است، اما نقدی است جدی بر نارسایی‌ها و اشکال‌های اجتماعی‌، که نه سوزندگی و تخریب، بلکه قصد سازندگی و اصلاح دارد». دکتر آرین پور در نقدبودن طنز می‌نویسد: «طنزنویسی بالاترین درجه‌ی نقد ادبی ‌است، به شرط آن که رویدادها و چهره‌ها را دگرگون نکند» و در خنده‌ناک و شوخ‌طبع‌بودن آن می‌نویسد: «مبنای طنز بر شوخی و خنده است‌، اما ‌این خنده‌، خنده‌ی شادمانی و شوخی نیست، خنده‌ای است تلخ و جدی و دردناک و همراه با سرزنش و سرکوفت و کمابیش زننده و نیش‌دار که با‌ ایجاد ‌ترس و بیم‌، خطاکاران را به خطای خود متوجه می‌سازد و در مقام تشبیه می‌توان گفت که قلم طنزنویس کارد جراحی است، نه چاقوی آدم‌کشی. با همه‌ی تیزی و برندگی‌اش‌، جانکاه و موذی و کشنده نیست، بلکه آرام بخش و سلامت‌آور است. زخم‌های نهانی را می‌شکافد و عفونت را می‌زداید و بیمار را بهبود می‌بخشد» بنابراین هدف طنز «به گونه‌ی کلی‌، تنبّه و توجه‌دادن افراد ‌یا جامعه به عیب‌ها و مفاسد خود‌، تحقیر و کوبیدن رذایل اخلاقی‌، رشد فضایل اخلاقی و در ‌یک کلام تزکیه و تهذیب و اصلاح و به تکامل رساندن اجتماع است»
طنز در هر دو بخش شفاهی و مکتوب انواع مختلفی دارد که در ذیل به صورت خلاصه به آن اشاره ای می کنیم.
هزل
دهخدا در مدخل هزل در لغت نامه خود می گوید:‌«در اصطلاح اهل ادب، شعری است که در آن کسی را ذم گویند و بدو نسبت‌های ناروا دهند یا سخنی است که در آن مضامین خلاف اخلاق و ادب آید».
که در این تعریف دو مشکل اصلی وجود دارد، اولاً هزل فقط ویژگی شعر نیست بلکه در نوشته‌های منثور نیز کرات دیده می‌شود. وانگهی، بخش اول تعریف، به تعریف هجو نزدیک شده است یعنی بدگویی کردن. واژه‌هایی که از هزل برآمده، یکی هازل است به معنی کسی که سخنان شوخ و گاه تند می‌گوید، دیگری هزال است به معنی بسیار شوخی کننده و نیز هزل نیوش و هزل فروش.
دکتر شفیعی‌کد‌کنی هزل را سخنی می‌داند که در آن «هنجار گفتار» به اموری نزدیک می‌شود که ذکر آنها در «زبان جامعه» و محیط رسمی زندگی، ... جنبه تابو پیدا می‌کند. نکته گفتنی این تعریف این است که شفیعی کد‌کنی سعی کرده است با نگاهی زبان‌شناختی‌تر، تعریف از هزل ارائه دهد. در واقع می‌توان گفت که هزل دو معنای مشخص و مرتبط با یکدیگر دارد: یکی آثاری که بر مبنای شوخی‌ها و سخنان بیهوده و گزاف شکل گرفته‌اند و دیگر، نوشته‌هایی که پا به درون حریم‌های ممنوعه می‌گذارند و حرمت‌های اجتماع را به باد استهزاء می‌گیرند. حلبی از این نوع هزل به خلاعت‌ عذار یاد می‌کند. «یعنی گستاخی در گفتن و نوشتن سخنانی که معمولاً مردم... از یاد کردن یا شنیدن آنها شرم می‌برند و روی در هم می‌کشند. گرچه در خلوت از آنها خوشوقت می‌شوند و وقتشان خوش می‌شود.»
هجو
نکوبخت معنی هجو را «توصیف ناسزا و مذمت و بد‌گویی از مطلوب و محبوب کسی، برشمردن و بزرگ‌نمایی عیب‌های پیدا و پنهان کسی و نفی مکارم و تحقیر کسی.» می داند و حلبی به نقل از ابن بسام (وفات ۳۰۳ ه.ق) هجاء را به دوگونه تقسیم می‌کند:هجوی است که ظاهر آن دشنام زشت نیست ولی در بعضی بسیار سخت و رنج‌آور است. هجای دوم خانمان‌برانداز نیست ولی در آن واژه‌هایی تند و خنده‌ناک به کار می‌رود و هجو‌گوی با چالاکی می‌تواند خوانندگان یا شنوندگان خود را بر عیب‌های دشمن و یا کمبود‌های هجو شده خود بخنداند.
نکته مهم آنکه از نظر فرم و صورت، هجو و هزل به هیچ ژانر و گونه ادبی محدود نمی‌شود و در همه انواع ادبی می‌توان رد آن دو را دنبال کرد. در ادبیات فارسی می‌توان از هجو و هزل در انواع قالب‌های شعر فارسی نمونه‌هایی را سراغ داد.
در ادبیات انگلیسی، هجو به‌طور مستقل حضور چندانی ندارد بلکه با طنز درآمیخته است و برای بدگویی و نکوهش مورد استفاده قرار می‌گیرد.
طنز پرخاشگر
فرهنگ دهخدا در مدخل مربوطه طنز پرخاشگر را «افسوس کردن و عیب‌جویی آمده است» می داند. از نظر ادبی، طنز شیوه بیان مطالب انتقادی و نفرت‌بار همراه با خنده و شوخی است. برخی طنز را با علم بدیع در ارتباط می‌دانند زیرا نویسنده طنز با بهره‌گیری از فن بلاغت و سخنوری فضایی را ترسیم می‌کند که نه فقط خواننده را سرگرم می‌کند بلکه الگویی از اعمال و سکنات اشخاص جامعه هم به دست می‌دهد. میمنت میرصادقی می‌نویسد: «طنز در لغت به معنای مسخره کردن و طعنه زدن و در اصطلاح، شعر یا نثری است که در آن حماقت یا ضعف‌های اخلاقی، فساد اجتماعی یا اشتباهات بشری با شیوه‌ای تمسخر‌آمیز و اغلب غیرمستقیم - یا به تعبیری خود‌گویانه - بازگو می‌شود.» شفیعی کد‌کنی، طنز را تصویر هنری اجتماع نقیضین می‌داند. که در بالا به آن بطور کامل اشاره شده است.

  • باد سرکش

این فیلم از سری فیلم های سورئال و معنا گرا از سری فیلم های سبک دیوید لینچ و مشابه فیلم Stay از کارگردان فیلم prisoners که الهام گرفته شده از کتاب بدل نوشته رمان های موفق بینایی و کوری ، ژوژه ساراماگو می باشد.
داستان فیلم مانند فیلم موفق Shutter island پیرامون سوال اصلی دوگانگی شخصیت نقش اصلی می گردد. تمایزاتی که بین دو شخصیت اصلی فیلم وجود دارد تنها در نشانه های جزئی همچون حلقه ازدواج روی دست یکی از شخصیت های اصلی و یا واکنش سرایدار خانه به شخصیت ها می باشد.
بطور کلی می توان از بخش هایی از این فیلم همچون عدم زنگ خوردن تلفن یکی از شخصیت ها درهنگام تماس همسردیگر شخصیت با او و یا تصادف یکی از شخصیت ها با همسر دیگر شخصیت را نشانه هایی از وجود همزاد و منفک بودن این دو از هم کمک می کنند، اما صحنه هایی هم در فیلم وجود دارند که به توهم بودن اصل داستان اشاره دارد، صحنه هایی همچون پیدا کردن تنها عکس پاره شده از یکی از شخصیت ها که دیگر شخصیت همان عکس را در کنار همسر خود دارد و یا اعمال تکراری یکی از شخصیت ها در خانه و در قبال نامزدش و تشابه آن با درسی که در دانشگاه در مورد تکرار تاریخ می دهد و یا خواب او در صحنه ای از فیلم پیشنهادی همکار که شروع اصل داستان است این مهم را تقویت می نمایند.

بطور کلی این فیلم ترکیبی از سبک لینج و ساراماگو می باشد، که از هر کدام از این سبک ها وام گرفته شده ولی هیچکدام نیست، بطوری که بر خلاف سبک لینج در پایان فیلم بیننده پاسخ بسیاری از سوالهای خود را به دست نمی آورد و با استعاره های وام گرفته شده از کافکا همچون استعاره از تارعنکبوت(وضعیت سیم های برق، و یا تصویر تارعنکبوت در صحنه تصادف) با هدف گرفتاری مردم و یکی از شخصت های اصلی در روزمرگی های تکراری و برخلاف آنچه از نوشته های سارماگو میتوان نتیجه گرفت، بیننده با یک نظام استبدادی روبرو نیست بلکه با استبداد فردی روبروست آنهم استبداد یا دیکتاتوری درون روبرو است.
این فیلم سعی دارد بیان کند تمام خصیصه های بد در واقع ریشه در وجود انسان دارد و سعی میکند این تقابل بین نیمه ی روشن و تاریک را به نمایش بکشد. کارگردان در پایان فیلم تلاش می کند از کلیشه و منطق صفر یک فرار کند.تبدیل شدن همسر یکی از شخصیت ها به عنکبوت حکایت از این واقعیت دارد که در روزمرگی انسان های امروزی که در پارادوکسی از تضاد بین خیر شر دست و پا میزنند در نهایت سرنوشت محتوم بشر در محیطی بیمار که در آن بسر میبرد چندان امیدوار کننده نخواهد بود و نمی توان به کلیشه هایی چون پبروزی نهایی یا محکم و پایدار بودن نیمه ی خوب یا بهترانسان اطمینان کرد و با نمایش نگاه بی تفاوت یکی از شخصیت ها به مسخ صورت گرفته حتی از بیننده میخواهد که از این تغییر چندان متعجب نشود (بطوری که در ابتدای فیلم یکی از شخصیت ها در حال تماشای یک نمایش برهنگی له شدن یک عنکبوت توسط یک زن برهنه است). در واقع همسر دیگر شخصیت در کنار بعد روشن تر یکی از شخصیت ها ایستاده و از او میخواهد که بماند، اما شخصیت اصلی فیلم در نهایت کنجکاو است که کلید شوو برهنگی که در ابتدای فیلم نمایش داده شد را بیازماید.

  • باد سرکش
مطابق فرضیات ذیل در مورد یک نشریه به سوال پاسخ دهید
۱- تاریخ دی ماه ۱۳۹۴، به تشخیص هیئت نظارت بر مطبوعات نشریه یالثارات لغو مجوز گردید.
۲- تاریخ دی ماه ۱۳۹۴، با رای دادگاه با توجه به لغو مجوز یالثارات مجدد منتشر گردید.
۳- تاریخ مرداد ۱۳۹۵ به استناد مواد ۳۰و ۳۱ نشریه یالثارات مرتکب جرم گردید
۴- تاریخ مرداد ۱۳۹۵ به استناد رای هیئت نظارت مجدد توقیف گردید(رایی که یک مرجحله قبل از لغو مجوز است)
۵- تاریخ مرداد ۱۳۹۵ تشریه یالثارات مجدد منتشر گردید.
سوال: اگر نشریه ای دیگر پس از توقیف مجدد دست به انتشار بزند مطابق ماده ۷ و بند ب ماده ۳۳ چه بلایی سر مدیر مسئول و صاحب امتیاز و چاپخانه و دیگر مراکز مرتبط با آن نشریه می آید؟
  • باد سرکش
فیلم نامه نویسی که برای به تصویرکشیدن چهره واقعی جامعه اش در کشورش(فارغ از حکومت سیاسی وقت) در سانسور، و در خارج از کشور خودش مشهورتر از کشور خود بود، جام پیمانه اش را پر کردند و مثل یک عاشق پرکشید...
کیارستمی
روحش شاد و یادش گرامی...
  • باد سرکش
آن زمان حسین حج نیمه کاره گذاشت و راهی بیایان شد تا که حرمت حرم حفظ گردد. اولین ضربه را به یزیدی زد که حرمت شکن بود.
سلالها زمان لازم بود تا که یزید دوباره جان بگیرد و دوباره توان حرمت شکنی حرمین شریفین را پیداکند.
بعد از حوادث پاریس و کالیفرنیا و غیره، خیلی ها استدلال کردند که این اسلام واقعی نیست، و در مقابل سوره هایی از قرآن ارائه میشد که به انجام اعمالی مشابه حکم داده میشد. و با توجه به حرمت شکنی دیشب حرم نبی، آرامگاه و حرم فردی که برای تمامی مسلمانان و افرادی که خود را مسلمان می دانند را می توان اثباتی دانست از این موضوع که روایت این گروه روایت اسلام نیست و روایت یزدی از اسلامی است همگان از مسلمان و غیر مسلمان کمر به حذف آن بسته اند.
هرکسی به نوعی...
  • باد سرکش

دراخبار آمده بود:
هدیه رهبری به سربازان متأهل در روز جوان
۱٫به ازای هر فرزند سه ماه از خدمت دوره ضرورت کارکنان وظیفه کسر می‌شود و سربازانی که تا این تاریخ غایب بوده‌اند نیز در شمول این مصوبه قرار می‌گیرند
۲٫مرخصی کارکنان وظیفه متأهل از ۲۲ روز در سال به ۳۰ روز در سال افزایش یافت
۳٫کارکنان وظیفه متأهل می‌بایست حداقل سه روز در هفته بعد از پایان ساعت کاری از پادگان‌ها مرخص شوند
۴٫کلیه سربازان متأهل می‌بایست در شهر محل سکونت همسر خود به کارگیری شوند
۵٫برای آموزش فنی و حرفه‌ای در نیروهای مسلح، کارکنان وظیفه متأهل در اولویت قرار خواهند گرفت.

بیایید با هم یک بررسی ساده برروی هدیه ارائه شده انجام دهیم.
هرکسی که سربازی رفته باشد می داند که عملا در دوران سربازی بجز برای معدود نورچشمی ها عملا آموزشی که برای بعد از دوران خدمت به کار سرباز بیاید ارائه نمی شود، بطوری که عملا سرباز در دوران خدمت به عنوان نیرویی که تنها از او استفاده ابزاری می شود به کار گرفته می شود، و طبق قانون می بایست برای سرباز امکانات آموزشی مناسب و متناسب با تخصص در اختیارش قرارداد که به دلیل کمبود بودجه در بیشتر پادگان های یگانهای جذب نیروی وظیفه این امر اتفاق نمی افتد و امکان آن فراهم نیست، با توجه به این موضوع این بند از هدیه بیش از نمایشی ظاهری هیچ نیست.(البته بجز امکانات آموزشی عقیدتی سیاسی که از طریق دفتر نمایندگی ولی فقیه هدایت شده و راهبری می شود و در اکثر دوره ها حضور سرباز اجباری می باشد!)
قانون به کارگیری سربازان متاهل در شهر محل سکونت همسر یک قانون قدیمی است که درصورت وجود شرایط اجرا می شود، شرایط این موضوع این است که یگان خدمتی سرباز در شهر مذکور پادگان داشته باشد و با توجه به این موضوع که در اکثر شهرستان ها تمامی یگان های جذب نیروی وظیفه، پادگان ندارند این هدیه نیز در عمل کاربردی ندارد.
هرکسی که سربازی رفته باشد می داند که به علت کمبود بودجه و عدم توانایی پادگان ها در اسکان و نظم دهی سربازان اکثر سربازان بعد از ساعت اداری از پادگان خارج شده و تنها معدود سربازانی به عنوان حفاظت و شیف و پست های نگهبانی می بایست در پادگان حضور داشته باشند و با توجه به جمعیت سربازان عملا تعداد این شبفت ها و پست ها از ۳ روز در هفته تجاوز نکرده (مگر آنکه احکام تنبیهی برای سرباز قرارداده باشند!)
بند مرخصی استحقاقی سرباز اگر اجرا شود تنها بندی از این لیست پرطمطراق هدیه است که به درد سرباز می خورد آن هم اگر فرمانده و نیروی انسانی و غیره موافقت بکنند.(در نظر داشته باشید که یک سرباز مجرد به تعداد ماههای خدمت مرخصی استحقاقی، ۳۰ روز مرخصی تشویقی و ۳۰ روز مرخصی استعلاجی طبق نظر پزشک معتمد پادگان دارد و تا قبل از این موضوع یک سرباز متاهل ۱۰ روز مازاد بر سرباز مجرد مرخصی استحقاقی داشت که طبق این بند این افزایش به ۲۰ روز افزایش پیدا کرده است، که اکثرا با لطف فرماندهان محترم و عدم اجازه های آن بزرگواران نمی توان استفاده نمود.
تا قبل از این هدبه به سربازان مشمول غیر غائب به ازای هر فرزند دوماه کسری خدمت داده می شد که با این بند هدیه به مشمولان دارای غیبت ۳ ماه کسری خدمت داده می شود. که این موضوع را می توان یک هدیه حساب کرد. آن هم هدیه ای که سرباز بیچاره می بایست طول مدت سربازی با حقوق کمتر از ۲۰۰هزارتومانی یک زندگی را با یک بچه بگرداند. نمیدانم لطف است یا ...........

این وسط سربازان مجرد نیز هیچ محلی از اعراب ندارند و جزو جوانان حساب نمی شوند که بخواهند هدیه ای هرچند جزئی درحد مرخصی استحقاقی به آن ها تعلق گیرد.

  • باد سرکش