باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

دربه‌درتر از باد زیستم
در سرزمینی که گیاهی در آن نمی‌روید.
تا باد، به خانه ی خود بازگردد

آخرین مطالب

۸ مطلب با موضوع «موضوعات جانبی :: فیلم» ثبت شده است

این فیلم از سری فیلم های سورئال و معنا گرا از سری فیلم های سبک دیوید لینچ و مشابه فیلم Stay از کارگردان فیلم prisoners که الهام گرفته شده از کتاب بدل نوشته رمان های موفق بینایی و کوری ، ژوژه ساراماگو می باشد.
داستان فیلم مانند فیلم موفق Shutter island پیرامون سوال اصلی دوگانگی شخصیت نقش اصلی می گردد. تمایزاتی که بین دو شخصیت اصلی فیلم وجود دارد تنها در نشانه های جزئی همچون حلقه ازدواج روی دست یکی از شخصیت های اصلی و یا واکنش سرایدار خانه به شخصیت ها می باشد.
بطور کلی می توان از بخش هایی از این فیلم همچون عدم زنگ خوردن تلفن یکی از شخصیت ها درهنگام تماس همسردیگر شخصیت با او و یا تصادف یکی از شخصیت ها با همسر دیگر شخصیت را نشانه هایی از وجود همزاد و منفک بودن این دو از هم کمک می کنند، اما صحنه هایی هم در فیلم وجود دارند که به توهم بودن اصل داستان اشاره دارد، صحنه هایی همچون پیدا کردن تنها عکس پاره شده از یکی از شخصیت ها که دیگر شخصیت همان عکس را در کنار همسر خود دارد و یا اعمال تکراری یکی از شخصیت ها در خانه و در قبال نامزدش و تشابه آن با درسی که در دانشگاه در مورد تکرار تاریخ می دهد و یا خواب او در صحنه ای از فیلم پیشنهادی همکار که شروع اصل داستان است این مهم را تقویت می نمایند.

بطور کلی این فیلم ترکیبی از سبک لینج و ساراماگو می باشد، که از هر کدام از این سبک ها وام گرفته شده ولی هیچکدام نیست، بطوری که بر خلاف سبک لینج در پایان فیلم بیننده پاسخ بسیاری از سوالهای خود را به دست نمی آورد و با استعاره های وام گرفته شده از کافکا همچون استعاره از تارعنکبوت(وضعیت سیم های برق، و یا تصویر تارعنکبوت در صحنه تصادف) با هدف گرفتاری مردم و یکی از شخصت های اصلی در روزمرگی های تکراری و برخلاف آنچه از نوشته های سارماگو میتوان نتیجه گرفت، بیننده با یک نظام استبدادی روبرو نیست بلکه با استبداد فردی روبروست آنهم استبداد یا دیکتاتوری درون روبرو است.
این فیلم سعی دارد بیان کند تمام خصیصه های بد در واقع ریشه در وجود انسان دارد و سعی میکند این تقابل بین نیمه ی روشن و تاریک را به نمایش بکشد. کارگردان در پایان فیلم تلاش می کند از کلیشه و منطق صفر یک فرار کند.تبدیل شدن همسر یکی از شخصیت ها به عنکبوت حکایت از این واقعیت دارد که در روزمرگی انسان های امروزی که در پارادوکسی از تضاد بین خیر شر دست و پا میزنند در نهایت سرنوشت محتوم بشر در محیطی بیمار که در آن بسر میبرد چندان امیدوار کننده نخواهد بود و نمی توان به کلیشه هایی چون پبروزی نهایی یا محکم و پایدار بودن نیمه ی خوب یا بهترانسان اطمینان کرد و با نمایش نگاه بی تفاوت یکی از شخصیت ها به مسخ صورت گرفته حتی از بیننده میخواهد که از این تغییر چندان متعجب نشود (بطوری که در ابتدای فیلم یکی از شخصیت ها در حال تماشای یک نمایش برهنگی له شدن یک عنکبوت توسط یک زن برهنه است). در واقع همسر دیگر شخصیت در کنار بعد روشن تر یکی از شخصیت ها ایستاده و از او میخواهد که بماند، اما شخصیت اصلی فیلم در نهایت کنجکاو است که کلید شوو برهنگی که در ابتدای فیلم نمایش داده شد را بیازماید.

  • باد سرکش

پوستر فیلم قصه ها

قصه های رخشان بنی اعتماد در واقع ۷ فیلم کوتاه است با بازیگرانی که عموما از بازیگران گزیده کار سینمای ایران هستند، به همین دلیل او در ابتدای فیلم قصه ها می گوید: «فیلم قصه‌‏ها ساخته نمی‏‌شد مگر، به همت جمعی از خانواده سینمای ایران و حمایت "شیرین دیباج"».
این فیلم راوی صادقی برای وقایع تلخ روزگار ما می باشد، بطوریکه جواد طوسی در یاداشت خود درباره فیلم می گوید: «این فیلم در حوزه سینمای اجتماعی فیلمی متعهدانه و عدالتخواهانه است و هیچ مشکل ارزشی و اخلاقی ندارد و نگاهی غمخوارانه به اقشار فرودست و آسیب پذیر دارد.» فیلم قصه ها اگر چه راوی بدون رودربایستی تلخی ها جامعه ماست اما آدم ها و شخصیت هایی وجود دارند که درسخت ترین شرایط ایمان خود به خدا رااز دست نمی دهند. در جایی از فیلم یکی از شخصیت ها در دیالوگی می گوید: «شاید خدا شما را وسیله قرار داده تا مشکل ما حل شود.» یا در اپیزود دیگری از فیلم که به ماجرای سرنوشت نوبر کردانی شخصیت اصلی فیلم روسری آبی می پردازد در نامه ای که به او نوشته می شود به شکل ظریف و زیر پوستی به موضوع ایمان به خدا اشاره می شود.
قصه ها گذر به هفت موقعیت از زندگی آدمهایی است که در شرایطی شبیه به بسیاری از ما و آدمهای دیگر جامعه روزگار می گذرانند. شخصیت ها و آدمهای فیلم همان آدمها و شخصیت های فیلم های قبلی بنی اعتماد همچون خارج از محدوده، روسری آبی، زیر پوست شهر، گیلانه، خون بازی و ... و فیلم درباره قهرمان های این فیلم ها پس از سالها می باشد که مشکلات آنها رنگ عوض کرده ولی تمام نشده واین نشان میدهد که اجتماع ما نیاز به زیرساختهای بسیاری دارد تاشاهددگرگونی وتغییرات درمشکلات آنها باشیم اما جوهره پاک انسانیت درتک تک کاراکترهای بنی اعتماد قابل دیدن بود.

»» امکان لو رفتن داستان فیلم

  • باد سرکش
[caption id="" align="aligncenter" width="180" caption="نقد فیلم predestination"]image[/caption]
موضوع فیلم بسیار ساده است، یک مامور که قابلیت سفر در زمان را دارد در آخرین ماموریت خود باید جلوی بمب گذاری را بگیرد که عامل کشته شدن افراد بسیاری شده است، انجام این ماموریت یک بار منجر به سوختن چهره این مامور می شود، در دومین تلاش برای متوقف کردن بمب گذار ماموریت میابد که چند وقتی در باری به عنوان متصدی کار کند تا با نویسنده داستانهایی در مود یک مادر مجرد دیدار داشته باشد که این دیدار منجر به...
تقدیر( predestination) فیلمی تخیلی با موضوع سفر در زمان و یک هدف ساده برای قهرمان داستان (از بین بردن بمب گذار) طرح ریزی شده است، اما این دید اولیه در اواسط فیلم با جابجایی نقش اول فیلم به یک فیلم سورءال و پیچیده تبدیل شده  که حتی با پایه اصلی خود نیز به مقابله بر می خیزد.
فیلم نامه فیلم بر پارادوکس اصلی سفر در زمان پایه گذاری شده است، این پارادوکس سوالی ساده را مطرح می نماید که " فرض کنید شما بتوانید به گذشته دور سفر کنید و در آنجا پدربزرگ فعلی خود را قبل از اینکه با مادربزرگتان آشنا شود بکشید، این به این معنی است که شما نمی‌توانید وجود داشته باشید. و طبعاً نیز نمی‌توانستید به گذشته سفر کنید و پدربزرگتان را بکشید." در چند بخش از فیلم با پخش آهنگ " من پدر بزرگ خودم هستم " با اجرای لونزو و اسکار ( سال ۱۹۴۷) پخش می شود که درحقیقت اشاره به این موضوع می تواند داشته باشد. البته فیلم نامه نویس به سادگی به این پارادوکس اشاره و استفاده نکرده است و با چندین سفر در زمان و جابجایی خط داستان خط فکری داستان را مخفی نموده است. تفاوت اصلی این فیلم با دیگر فیلمهای این ژانر همچون لوپر یا پرایمر در پرداختن به این پارادوکس و همچنین استفاده از این پارادوکس (که در رد امکان سفر در زمان مطرح شده است) به عنوان یک ویژگی است که بیان می کند اگر کسی دچار این پاردوکس نشود چه اتفاقی می افتد، چرا که بازیگر فیلم در تلاش برای تغییر دادن سرنوشت خود هر کااری می کند! آنچنان که در انتهای فیلم بمب گذار برای سعی در منصرف کردن مامور به او می گوید: "اگر می خوای زنجیر را پاره کنی نباید من را بکشی". بازی سارا اسنوک در دو نقش متفاوت می تواند در پیچیدگی داستان و بهتر شدن و زیباتر شدن آن موثر دانست.
پیشنهاد میکنم زیاد برای فهمیدن فیلم تلاش نکنید و فقط از تماشای آن لذت ببرید. داستان فیلم مانند یک کش است که هر قدر کشیده بشود باز هم کش آمده و، تلاش بیننده برای بیشتر فهمیدن فیلم منجر به بیشتر نفهمیدنش میشود و اگر از این سبک فیلها خوشتان نمی آید به سراغ این فیلم نروید.
  • باد سرکش
[caption id="attachment_52748" align="aligncenter" width="208"]پوستر فیلم تنهای تنهای تنها تنهای تنهای تنها[/caption]

تنهای تنهای تنها؛ دقیقا از بطن جامعه برآمده بود و نشان دهنده تاثیر تحلیلهای مردم در مهمترین اتفاقات و در عین حال منشا برخی از این تحلیل ها و بقیه مردم و درگیر کردن موضوعات و مسایل ساده ای همچون دوستی دونفر با دو ملیت متفاوت در آن.

***

«تنهای تنهای تنها» ساخته احسان عبدی‌پور که قرار بود نامی دیگر(رنجرو) بر آن نهاده شود اما با مخالفت مسئولین جشنواره این نام بر آن نهاده شد.(دلیل این موضوع هم این بود که این فیلم داستان ۳ نفر است که یکدیگر را پیدا می کنند و با هم ارتباط می گیردند و در نهایت هرسه با جدا شدن از یکدیگر تنهای تنهای تنها می شوند) فیلمیست که می توان نقطه شروعی باشد بر معضل سینمای تهران زده که روایت کننده تاثیر سیاست را بر روابط انسانی آدم‌ها از ملیت‌های مختلف است. همین مسئله ممکن بود تبدیل به پاشنه آشیل فیلم شود و آن را به اثری سفارشی و شعار زده تبدیل کند، اما کارگردان با هوشمندی، تا حد زیادی از افتادن به دام این اشتباه پرهیز کرده و توانسته کار خود را بدون شعارزدگی‌های رایج که بوی فرمایشی بودن را می‌دهند، پیش ببرد.
عبدالکریم معروف به رنجرو پسر بچه ای که برخلاف تجربه های بسیار در سینما و کلیشه های فاقد وجوه دراماتیک و همچنین اغراق شده،چهره ای عاری از معصومیت و شخصیتی غیر منفعل ،استوار و سازنده دارد و نه تنها خنثی نیست ،بلکه با اقتدار،تعصب و صلابتی در قواره های یک قهرمان بزرگسال ظاهر می شود در کنار اولک یک پسر روس که مادرش پس از غرق شدن خواهرش در دریا دچار مشکل روانی شده بار اصلی فیلم را بر دوش دارند. می توان گفت اولین نهادی که در این فیلم مورد نقد قرار میگیرد نهاد آموزشی و مدرسه رنجرو می باشد. نهادی که حتی مسئولین آن نیز درگیر تفکرات عوامی همچون «اگه نزاریم بره ممکنه روسها کلید نیروگاه رو آف کنند» هستند. نهادی که به جای تاثیر مثبت در روند شکل پذیری شخصیت اجتماعی،فرهنگی،علمی و حتی سیاسی کودکان به سرکوب نظرات آنها پرداخته و حتی هنگامی که کودک فیلم از رویاهای خود در آینده صحبت میکند و از اهدافی با تاثیر از بزرگان ادبیات روس سخن میگودی معلم او را با نمونه های داخلی که فرهنگ سازی و معرفی نشده اند سرکوب کرده و تحقیر می نماید.
گروه بعدیی که این فیلم به نقد آنها می رود گروه مذاکره کننده و سیاسیونی هستند که با بی تدبیری خود تاثیرات زیادی بر زندگی افراد میگذارند. تاثیراتی که شاید گوشه ای از آن را در SMSهایی چون «در خانه مان با چوب آتش روشن میکنیم اما ...» می توان مشاهده کرد. اما بیشترین تاثیر این بی تدبیری در زندگی افرد دیده میشود که احسان عبدی پور بخش ساده و پیچیده آن را به روشنی در فیلم خود به نمایش گذاشت. بخش ساده این تاثیر را می توان به جدا شدن و شکسته شدن دوستی دو بازیگر نقش اصلی آن دانست و گوشه ای بخش پیچیده آن در خانه شوهر نرفتن خواهر رنجرو به علت اینکه پدرش نمیتواند خرج جهاز دختر را بدهد دید. بخشی که کارگردان به سادگی تنها در چند دیالوگ آن را بیان کرده و از روی آن به نرمی میگذرد تا که خودبیننده به آن گیر کند.
به نظر نگارنده رنجرو و افراد خانواده اش نماد بسیاری از ما هستند، افرادی که ناخواسته تاثیر مسایلی را بر خودمان می بینیم اما به علت عدم وجود اطلاعات سالم و کامل و همچنین عدم آگاهی لازم نمیتوانیم خود را با آن منطبق کنیم و تنها خود را قربانی آن می بینیم و همین دید قربانی باعث می شود که خود را نحلیلگر مسایل سیاسی بدانیم و تحلیل های خود را در کنار مسایل شخصی یک اصل غیر قابل تغییر دانسته و بر مبنای آن حکم صادر کنیم(فامیل ذغال فروش رنجرو) و یا مانند برخی دیگر در کنار دنبال کردن مسایل، خود را به بی تفاوتی بزنیم و بیخیال نشان داده و از کنارشان بگذریم حتی اگر بر نزدیکانمان تاثیر مستقیم داشته باشد.(پدر رنجرو)
این فیلم صحنه های تاثیر گذار زیادی داشت، صحنه هایی همچون زمانی که رنجرو تمامی اطلاعات سیاسی خود را می سوزاند و خانواده او تنها نظاره گر هستند حتی زمانی که رادیوی خود را پرت میکند. تا صحنه ای که اولک دم درب خانه رنجرو گریه میکند و رنجرو دست بر صورت او میگذارد و در سکانس بعدی راوی(خانم مهندس) داستان در خانه خود مخفی می شود تا شاید دو کودک را از حقیقت و اتفاق پیش آمده اندکی محافظت کند.
البته به نظر نگارنده تنها نقطه ضعف در این قسمت نامه آخر رنجرو است که بیشتر یک بیانیه بود. و اگر کارگردان به دام بیانیه‌خوانی نمی‌افتاد، فیلم او یکدست‌تر بود و حال و هوای کودکانه آن نیز با زدن حرف‌های قلمبه و سلمبه توسط رنجروی بازیگوش و سر به هوا خدشه‌دار نمی‌شد و تاثیر بهتری داشت.
در پایان به قول کارگردان جوان این فیلم «این فیلم من یک فیلم کودک نیست و البته یک فیلم صد در صد سیاسی است. در واقع پیام این فیلم نفرین بر سیاست است.»

  • باد سرکش
پوستر سریال

سریال THe News Room داستان اتفاقات و حواشی اتاق خبر ACN می باشد. که در کنار مسایل خبری و جمع آوری خبر در اتاق خبر به روابط فی مابین افراد نیز می پردازد. این سریال توسط برنده ی جایزه اسکار «آرون سورکین» تهیه شده است، این سریال بر مبنای وقایع نگری اخبار مستند و روز آمریکا و دسیسه های اجتماعی این شغل ساخته شده است که علاوه بر جذابیت های این امر،یکی از مهمترین فاکتور های این سریال شخصیت پردازی قوی و روابط ظریف بین شخصیت ها است که بسیار دقیق و زیبا آفریده شده،دیالوگ های کوبنده و بسیار سریع از دیگر جذابیت های این سریال است.(کلمات در فیلم به وضوح ادا شده ولی درعین حال سرعت بسیار بالای دیالوگها باعث میشود که بیننده وابسته به زیر نویس از فیلم و دیالوگها بازماند!)
موضوع این سریال که تا کنون دو فصل از آن پخش شده در باره «ویل مک آووی» با بازی «جف دانیلز» در نقش مجری خبری و ویراستار خبر، یکی از معروف ترین و محبوب ترین مجریان خبری آمریکاست،او که یک طرفدار سرسخت حزب جمهوری خواه ایالات متحده است آدمی مغرور است و در محیط کار و زندگی خصوصی شخصیتی بسیار عجیب و غریبی دارد به نوعی که حتی نام هیچ یک از کارکنان بخش خود را هم بلد نیست؛ بیطرفی و صحت رفتارش را کنار میگذارد و به همین دلیل گروه قبلی او را ترک کرده و او به اجبار مدیربخش خبر، شروع به همکاری با تیم جدیدی که مدیر اجرایی آن را قبلا میشناخته و مشکلاتی نیز با او دارد میکند. این تیم جدید چهره جدیدی از خبر و بیان آن را به تصور میکشد. به گفته والکر که یک مفسر خبری است می گوید: «بسیاری از گزارشگران، تهیه کنندگان و مجریان برنامه های خبری که این سریال را می بینند باید به این فکر کنند که چگونه ما به اینجا رسیدیم؟»
البته باید توجه داشت که این فیلم و مسایل و کارها و اختیارت مربوط به این فیلم در حوزه خبر ایران نمیگنجد.

لینک IMDB

  • باد سرکش
[caption id="attachment_33844" align="aligncenter" width="211"]پوستر فیلم دربند پوستر فیلم دربند[/caption]
این فیلم را دوبار دیدم، یک بار در سانسهای اول سینما آزادی(که بهای بلیط نصف قیمت است!) و یک بار به همراه یک دوست.
این فیلم به نظر واقعیتی عیان از جامعه را نشان میداد. موضوعی اجتماعی که شاید اگر برخی محدودیت های سینمای ایران وجود نداشت می توانست بهتر و عیان تر نشانش داد.
البته این فیلم در کنار نشان دادن این موضوع اجتماعی سعی درارائه یک سری پیام دارد که گاهیاین پیام ها بیشتر نقش شعار دارند.
شعارهایی مانند اعتماد خانواده به دختری که میتواند در یک جامعه جدید گلیم خود را از آب بکشد و خود برای خود جا برای ماندن پیدا کند. یا خانه های مجردی که چه مسایلی دارند و یا نگاه جامعه به دختری شهرستانی که می خواهد خود درآمدی در این شهر داشته باشد و شعارهایی از این دست...
البته برخی پیام ها در این فیلم نشان از نگاه تیز بین نویسنده و کارگردان به موضوع داشت، که این پیامها را فقط به صورت گذرا بیان شدند...
پیامهایی همچون هشدار دوست نازنین به نازنین بایت دیده شدن صحبت با یک مرد در کوچه خوابگاه، یا عدم توجه به مشکلات توسط مسئولین دانشگاه و خوابگاه و نبود امکانات برای یک دانشجو در شهری دیگر و یا رفتارها و نگاه های آن پسر نوجوان در خانه ای که نازنین برای تدریس رفته بود و پیامهایی از این دست...
به نظر من این فیلم بیشتر برای قشر شهری(مخصوصا شهری های کلان شهر) ساخته شده چرا که با اینکه این موارد نشان داده در فیلم واقعیتهای این شهر(و یا کلان شهرهای) این کشور است اما تمام واقعیت نیست و یک دید منفی در خانواده هایی که بطور سنتی مخالف درس خواندن دختر در دانشگاه هستند ایجاد کرده و این دید را تقویت میکند و این تقویت به نوعی میتواند سنگی دیگر در سر راه دخترانی باشد که خواهان تحصیل در دانشگاهها و طی کردن مراحل موفقیت هستند.(دخترانی که در خود فیلم نیز هستند)
  • باد سرکش

تصویر فیلم midnight in paris

نیمه شب در پاریس کمدی ۹۴ دقیقه ای ساخته وودری آلن می باشد. که در پاریسی کارت پستال گونه میگذرد.(به قول برخی منتقدین ودی آلن به عمد زشتی های حاشیه نشینی کناره شهرهای بزرگ را حذف کرده است)
موضوع این فیلم به طور کلی فلسفه نوستالژی و عدم رضایت از خود در زمان حاضر است و اینکه وقتی ما خود را در گذشته، حتی در گذشته‌ای که عملا در نزیسته‌ایم، خوشبخت‌تر حس می‌کنیم، این حس و حال در واقع به خاطر نارضایی ما از شرایط حاضرمان یا ناتوانی ما برای استفاده از فرصت‌های حاضر یا تطابق با زمانه است. در کنار تمام این مسایل وودی آلن افراد معروف دهه بیست پاریس را به زیبایی در فیلم بازآفرینی کرده است...
فیلم در انتها می‌خواهد ما را قانع کند که آدم زمانه خود باشیم و با پیدا کردن جلوه‌هایی از خوشی‌های گذشته، بیش از حد با نوستالژی عرصه را بر خود تنگ نکنیم. نوستالژی چیزی نیست که منحصر به آدم‌های دوره ما باشد و آدمهای هر دوره سودای بودن در دوره قبلی را در دل می پرورانند...
قبل از دیدن فیلم و یا بعد از آن من کتاب "پاریس، جشن بیکران" اثر "همینگوی" رو پیشنهاد می کنم.
  • باد سرکش

تصویر فیلم Salo
فیلم Salò  شاهکار پیر پائولو پازولینی با اسم اصلی ۱۲۰ روز در سودوم که به نابغه ای در شهر فساد نیز معروف است ساخت سال۱۹۷۵ میلادی می باشد.
بسیاری این فیلم را آزار دهنده و دانسته اند ولی به نظر من رفتارهایی که در فیلم نمایش داده می شود درحقیقت همان رفتار سادیستیک جامعه انسانی است که در نقاط مختلف دنیا در حال وقوع است.
این فیلم از ۴بخش اصلی تشکیل شده اشت، ورودی جهنم؛ محفل هوس؛ محفل مدفوع و محفل خون، که در مجموع تشکیل جمهوری سالو توسط چهار نفر (یک دوک، یک اسقف، یک دادستان و یک رییس جمهور) که دارای مجوعه قوانینی است که انگیزه های سادیستیک در آن جریان دارد.
بخش اول که در ایتالیای ۱۹۴۴ میگذرد و در ابتدای هر محفل یک نقال به تعریف داستانی شهوت آلود می پردازد.
در این فیلم زاویه فیلمبرداردی به طور پیوسته در حال تغییر است و به طور کلی حرکات دوربین غیر قابل پیش بینی می باشد و از این نظر شبیه فیلم Cape Fear اسکورسیزی می باشد و این نوع فیلم برداری برای انتقال هرچه بیشتر و بهتر حقیقت و واقعیت با حداکثر تاثیر به بیننده می باشد.
بدون شک عکس العمل های سادیستیک در مواجهه با نمایش این فیلم برای عموم مردم؛ شبیه همان عکس العملی که یک همجنس باز فاشیست و یا به عقیده برخی یک گروه فاشیست بر سر پازولینی آورد و شاید ارزش Salò در همین باشد، ارزشی که پازولینی را به هدف خودش در بیان هرچه تاثیر گذارتر رفتار های سادیستی و فاشیستی ، رساند. هر چند که بهای آن کشته شدن خودش به فجیع ترین شکل ممکن بود.

  • باد سرکش