باز هم آمنه...
پنجشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۰، ۰۹:۱۹ ق.ظ
اولین باری که خبر آمنه را شنیدم در میان خیل عظیم اخبار آن روزها گم شد ولی داستان پیگیری مردانه این دختر باعث شد که توجهم به اخبار پرونده او و اکثر تحلیل هایی که این ور و اونور شنیده می شد جلب شود. هنگامی که حکم قصاص اعلام شد و اجرایی، بسیار خوشحال شدم که حداقل کسی توانست در این دستگاه دادگر بیدادگر، توانسته است گوشه ای از داد خود را بگیرد. اما این خوشحالی دوام نداشت. (به نظر من) به علت فشار های جامعه آخر سر آمنه مجبور شد از قصاص چشمان بگذرد. ان زمان در وبلاگ "نُت صفر" گفتم که از این گذشت ناراضیم ولی این حرف هم در میان شوق گذشت و خوشحالی اینکه این گذشت نشان دهنده خوی انسانی آمنه است و غیره گم شد. حتی خاتمی نیز بر این گذشت آمنه متنی نگاشت، همه خوشحال بودند و از دل آمنه هم فقط خدا خبر دارد که آیا با رضایت گذشت کرده و یا با اجبار...
بعد از گذشت آمنه نیز به همراه پرونده اش در لابلای اخبار سه هزار میلیار تومان و ماجرای فوتبال و ... گم شد تا اینکه خبری کوتاه در ایسنا و مردمک این پرونده را برایم گشود...
احتمالی ترین آینده قابل پیش بینی این پرونده این است که بعد از ۵ سال تبعید بدون در نظر گرفتن ماده ۶۹۶ قانون اساسی پسر آزاد می شود و به ریش آمنه و خانواده آمنه می خندد ودیگر اسیدپاشان آینده، درس میگیرند که سیستم قضای این کشور به نفع پر رو است و نه مظلوم...
سخنان مادر اون پسر تو گوشم زنگ می زند... " پسرم مقصر نیست، آمنه می خواست قبول کنه..."
بعد از گذشت آمنه نیز به همراه پرونده اش در لابلای اخبار سه هزار میلیار تومان و ماجرای فوتبال و ... گم شد تا اینکه خبری کوتاه در ایسنا و مردمک این پرونده را برایم گشود...
"آمنه بهرامی، دختری که حدود هفت سال پیش با اسیدپاشی خواستگارش بینایی خود را از دست داده، میگوید ندانسته رضایتنامهای را امضا کرده که به موجب آن، برای همیشه از گرفتن دیه دو چشم خود محروم شده است."حال کحا هستند آن افرادی که شعار انسانیت می دادند؟ کجا هستند آنان که مخالف قصاص بودند؟ کجا هستند...
احتمالی ترین آینده قابل پیش بینی این پرونده این است که بعد از ۵ سال تبعید بدون در نظر گرفتن ماده ۶۹۶ قانون اساسی پسر آزاد می شود و به ریش آمنه و خانواده آمنه می خندد ودیگر اسیدپاشان آینده، درس میگیرند که سیستم قضای این کشور به نفع پر رو است و نه مظلوم...
سخنان مادر اون پسر تو گوشم زنگ می زند... " پسرم مقصر نیست، آمنه می خواست قبول کنه..."
به دنیایی که مردانش عصا از کور می دزدند
من ز خوش باوری آنجا محبت جستجو کردم
این موضوع از ابتدا برای من آنقدری سخت و ثقیل بود که نتوانم درباره اش چیزی بنویسم. امشب که این پست را خواندم نتوانستم ننویسم که نسل آدمهایی مثل مادر آن پسر زنده اند ونفس میکشند و بین ما زندگی میکنند. در مکتبی که زیر بار ظلم رفتن، از جرم ِ ظالم بودن سنگیتر است چرا باید در بوق و کرنا شود که یک مظلوم میخواهد از حق خود چشمپوشی کند و این چشمپوشی را نشانۀ روح بزرگ و انسانیت والای آن مظلوم قلمداد کند. قاضی برای ظالم ِ این پرونده حکم قصاص دو چشم را صادر کرد، اما مگر نه اینست که آن ملعون نه فقط به قصد چشمهای آمنه، که به قصد جانش و با درنظر گرفتن اینکه هر اتفاقی ممکن است بااین اسید پاشی برای آمنه بیفتد آن عمل پست و شیطانی را انجام داد؟ نسل چنین آدمهایی چرا باید منقرض نشود؟ حالا یک عده میآیند و میگویند نسل این افراد که با قصاص نباید برچیده شود، با تربیت صحیح ! و هزار و یک عامل فردی و اجتماعی دیگر است اما ......