باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

دربه‌درتر از باد زیستم
در سرزمینی که گیاهی در آن نمی‌روید.
تا باد، به خانه ی خود بازگردد

آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انقلابها» ثبت شده است

در انقلاب شاه اول حرف انقلابیون را نمی شنید و انقلابیون هی بیشتر فریاد کشیدند و عصبانی تر شدند. بالاخره زمانی که شاه صدای انقلابیون را شنید و گفت پیام انقلاب شما را شنیدم، دیگر انقلابیون آنقدر در هیجان و هیاهوی انقلاب خود گم شده بودند که صدای شاه را نشنیدند. انقلاب اسلامی حاصل برخورد تاریخی یک حکومت نابالغ با یک جامعه مدنی نابالغ بود. اگر یکی از این دو بالغ بود، صدای دیگری را به موقع می‌شنید و نمی‌گذاشت کار به فروپاشی بکشد؛ بلکه پیش از نقطه فروپاشی، برای یک انتقال عقلانی در قدرت، به تفاهم می رسیدند.

حکومت اکنون چنان خودش را در بحران گرفتار کرده است که دیر یا زود باید بین پذیرش پاردایم شیفت (افق گشایی / دگرش پذیری) یعنی پذیرش تغییرات جدی در اولویت‌بندی اهداف و چیدمان ساختار خویش یا تن دادن به درهم‌ریزی ساختار کنونی تصمیم بگیرد. اصلا دیگر نیازی به نقد نیست. نقد مربوط به زمانی است که بحران نیامده است؛ می‌گوییم و نقد می‌کنیم بلکه بحران نیاید. اکنون دیگر بحران آمده است، خود بحران بهترین ناقد عملکرد این ساختار قدرت است.

  • باد سرکش

دوستی می گفت هر تزی آنتی تز خود را به همراه دارد همانطور که هر منطقی نقیض خودش را به همراه دارد.

و اینگونه شده است که تز انتقلاب منجر به این وضعیت فعلی ما شده است...

  • باد سرکش
انقلابها اتفاق خواهد افتاد و بچه ها به دنیا خواهند آمد. آن که به دنیا آمده دیگر بچه نیست، انقلابی که به ثمر نشسته دیگر انقلاب نیست، خاطرات انقلاب است و آنکه به انقلاب گذشته تکیه می کند مانند کودکی است که سر به خاک که آیینه کوچکی را رو به آسمان پر ستاره گرفته و از بقیه آسمان بی کرانه خبر ندارد. اگر تمامی انقلابهای گذشته را درون کیسه ای بریزی و هر واقعه را چنان شرح و بسط دهی که به افسانه ای بدل شود و هر اتفاق کوچک را مبدا تاریخ سازی بازهم باید بپذیری که گوشه ای پرت افتاده در دنیایی و این حوادث در ته کیسه جهان و پس از سالی حتی دستان کنجکاوت نخواهد توانست ذره ای از آن را پیدا کند. اگر به گذشته پر افتخار خود بچسبی و آنگاه در سر جای خود می مانی، مانند آب که جایی ماند فاسد می شود تو نیز می پوسی و در تاریخ گم می شوی و پس از چندی ذره ای از تو حتی پیدا نمی شود.
جشنها خواهیم گرفت و بالاخره تا سر فرو خواهیم رفت آنگاه درون جشنهای خود خفه شویم انگار که در مردابی؛ باید حرکت کرده تا آنجا که جراتش و شعورش را داریم.
دنیا جولانگاه ماست.
زندگی باید کرد و زندگی باید پُر باشد، اما نه پُر ز باطل...
  • باد سرکش