باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

باد

روان در پی حقیقت؛ کیست که نداند سرنوشت ِ باد نرسیدن است…

دربه‌درتر از باد زیستم
در سرزمینی که گیاهی در آن نمی‌روید.
تا باد، به خانه ی خود بازگردد

آخرین مطالب
اولین باری که خبر آمنه را شنیدم در میان خیل عظیم اخبار آن روزها گم شد ولی داستان پیگیری مردانه این دختر باعث شد که توجهم به اخبار پرونده او و اکثر تحلیل هایی که این ور و اونور شنیده می شد جلب شود. هنگامی که حکم قصاص اعلام شد و اجرایی، بسیار خوشحال شدم که حداقل کسی توانست در این دستگاه دادگر بیدادگر، توانسته است گوشه ای از داد خود را بگیرد. اما این خوشحالی دوام نداشت. (به نظر من) به علت فشار های جامعه آخر سر آمنه مجبور شد از قصاص چشمان بگذرد. ان زمان در وبلاگ "نُت صفر" گفتم که از این گذشت ناراضیم ولی این حرف هم در میان شوق گذشت و خوشحالی اینکه این گذشت نشان دهنده خوی انسانی آمنه است و غیره گم شد. حتی خاتمی نیز بر این گذشت آمنه متنی نگاشت، همه خوشحال بودند و از دل آمنه هم فقط خدا خبر دارد که آیا با رضایت گذشت کرده و یا با اجبار...
بعد از گذشت آمنه نیز به همراه پرونده اش در لابلای اخبار سه هزار میلیار تومان و ماجرای فوتبال و ... گم شد تا اینکه خبری کوتاه در ایسنا و مردمک این پرونده را برایم گشود...
"آمنه بهرامی، دختری که حدود هفت سال پیش با اسیدپاشی خواستگارش بینایی‌ خود را از دست داده، می‌گوید ندانسته رضایت‌نامه‌ای را امضا کرده که به موجب آن، برای همیشه از گرفتن دیه دو چشم خود محروم شده است."
حال کحا هستند آن افرادی که شعار انسانیت می دادند؟ کجا هستند آنان که مخالف قصاص بودند؟ کجا هستند...
احتمالی ترین آینده قابل پیش بینی این پرونده این است که بعد از ۵ سال تبعید بدون در نظر گرفتن ماده ۶۹۶ قانون اساسی پسر آزاد می شود و به ریش آمنه و خانواده آمنه می خندد ودیگر اسیدپاشان آینده، درس میگیرند که سیستم قضای این کشور به نفع پر رو است و نه مظلوم...
سخنان مادر اون پسر تو گوشم زنگ می زند... " پسرم مقصر نیست، آمنه می خواست قبول کنه..."

به دنیایی که مردانش عصا از کور می دزدند
من ز خوش باوری آنجا محبت جستجو کردم

  • باد سرکش
۱- حدود لیاقت ها فقط در عمل شخص می شود. هیچ نالایقی در دنیا پیدا نمی شودکه خود لایق کاری و بیش از این لایق بسی کارهای نپندارد. در حقیقت شاید زمانی همینطور بوده است.
زمان لیاقتها را می سازد و نابود میکند و عمل لیاقتها را محک می زند...
۲- مردم هر کشوری لایق همان چیزی هستند که دارند. اگر بیشتر می خواهند باید لیاقت خود را بالا ببرند و برای خواسته شان تلاش کند، وگرنه هیچ کس چیزی به دست او نمی دهد.
۳- دولت جایی نمی خوابد که آب از زیرش رد شود و کمر درد بگیرد. کمردرد، درد مردم و حق تاریخی مردم. اگر مردم بخواهند که از این درد خلاص شوند باید دستشان را بر روی زانوان خود بگذارند و حرکت کنند. هرگاه ملتی حرکت نکرد، یعنی به این درد راضی است و خود لایق آن درد.
  • باد سرکش
اساسی ترین خصلت نظام ستم بلاهت است. یک مشت آدم دور هم جمع شده و از هر چیزی به  ابلهانه ترین شکل ممکن دفاع می کنند. این افراد اسیر شهوت هستند و آدمهای اسیر شهوت عموما نقص عقل پیدا م یکنند و از جهاتی عقب افتاده اند و عمده جنایات را نیز همین افراد مرتکب می شوند.
در این گروها یک‌ نفر راس هرم می شود و هیچ مسئله ای جز بقای موقت و روزمره و امکانات شهوت رانی خود فکر نم یکند و بقیه ایادی او که آدمهای سگ صفت هستند و مطیع اربابشان. بستن، توقیف کردن، فحاشی کردن، زدن، حمله کردن و... این آدمها یعنی دم تکان دادن برای اربابان و نمی دانند که اینکارها فکر در افتادن با نظام ظالم را از سر بیرون نمی کند بلکه بذر کینه می کارد و کینه درو می کند و هیچ سلاحی به قدرتمندی کینه پردوام نیست. کینه مانند سرطان است. نمی کشد؛ صبر می کند و آهسته آهسته ریشه می دواند تا جایی که وقتی سر برآورد دیگر هیچ چیز توان مقابله با آن را نداشته باشد.
  • باد سرکش
از عشق سخن بسیار گفته اند و می گویند. این سخن هم به مانند یکی از این سخنان، که همگی حتی توان نشان دادن گوشه ای از آن را ندارند.
عشق دریایی ست بینهایت، وسیع و عمیقریال که هر کس به قدر وسعت خود از این دریا کاسه ای بر می دارد و به کناری می نشیند . رسدن به دیا خود مسئله ای دیگر است، سخت اما ممکن و سخت تر از آن ماندن در کنار آن و حفظ آن کاسه است.
هنگامی که کاسه ای از آب برگرفتی و لبی با آن تر کردی، دریا در تو جاری می شود. یک بینهایت عظیم را که در جایی کوچک محدود کرده ای. بینهایت عظیمی که حد نمی پذیرد، پس خود جزئی از این بینهایت عظیم می شوی و در حد ادراک خود ظرف را از مظروف پر می کنی.
درست است که رسیدن و نوشیدن جرعه اول سخت است اما سختتر غرقه شدن و ماندن است در کنار آن، آنگونه که خلق عشق در برابر حفظ عشق مسئله ای نیست و عاشق شدن را حرفه بچه ها نماید در برابر هنر عاشق ماندن. مهم شکوه عشق است و دوام آن. عشق از همان هنگام که کاسه بر آب زدی همان کاسه سفالین می شود که سفالگر دهر آن را با خاکستر وجود عاشق و اشک دیده او می آفریند و در شعله های هجران عاشق آن را جلا می دهد. کاسه ای که زمان به آن اعتبار می بخشد حتی به بند خورده اش.
عشق خاطره نیست، عشق جاری است در زمان حال و وصل مرگ عشق را در رکاب ندارد که این گونه اگر بود و عاشق شدی و رسیدی به آدمی که می بایست به او برسی، و برایت اهمیت نداشت، این نامش عشق نیست. که اوج شهوتش گویند و تن خواهی صرف و جنون تخلیه.
اگر عاظق شدی و رسیدی به آن آدمی که می بایست به او برسی، بند زدی (هر بندی) این شهوت قدرت است که به نام عشق خوانی اش، نه قدرت عشق که تو را به او رسانیده.
فرقی بین دریای عشق مجنون و  فرهاد و حلاج و بویزید و جنید و خسرو و شبلی نیست. چرا که عشق، عشق است و بینهایت و بی حد و هیچ چیز بی حد را حد نمی توان زد جز با ظرف وجود خود.
هنگامه وصل خسرو به شیرین همان هنگام است که حلاج را فریاد ان الحق بانگ داد.  این دو در ظاهر متفاوت است اما در باطن یکیست، باطنی که هیچ گاه کهنه نمی شود...
  • باد سرکش
غم قانع نیست؛ هرچه مدارا کنی ستیز می کند، هرچه عقب نشینی پیش می آید هرچه خالی کنی پر می کند؛ هرچه بگریزی تعقیب میکند.
چون که بنشانی اش می نشیند آرام و چون پر و بالش دهی می پرد بسیار.
غم زیاده خوه است و سیری ناپذیر؛ در طلب فضای حیاتی وسیع و سیع تر؛ جمیع ابزار هایی که در دسترش قرار دهی را بکار می برد. غم جوع غم دارد. می بلعد. آماس م یکند و بزرگ می شود. حتی تا آن سان که بینی به وجود تو قانع نیست، از تو فراتر می رود و چون آوازی یاس آفرین در گرداگرد تو طنین می اندازد.
اما مهار شدنی است، نیرویی که برای غلبه آن بکار می بری گاهی گریه است و گاهی خنده و گاهی تنهایی. به نیرویی که برای غلبه آن بکگار می بری احترام بگذار چرا که آن از عمق وجودت می اید جایی که غم هیچگاه توان تسخیر آن را ندارد...
«مخاطب خاصش دوست عزیزی است که این شبها غمگین است...»
  • باد سرکش
در شهری که زندگی می کنم، اسلام حاکم است.
در شهری که زندگی می کنم، اسلامی حاکم است که اسلام نیست.
در شهری که زندگی می کنم، که اسلامی حاکم است که به کمونیسم شبیه تر است.
در شهری که زندگی می کنم، که اسلام ِکمونیست حاکم است.
در اسلام عشق تبلیغ می شود و مبنای هر چه عشق است و نه چیز دیگر... اما در شهر من عشق ممنوع است، هیچ رابطه ای جز برای ازدواج قابل درک نیست. هرکسی که عاشق شود باید ازدواج کند و حتی اگر عاشق نشد نیز باید، تا عشق بعدا به وجود آید!
تنها هدف ازدواج درست کردن بچه است و شاید تربیت درست آنها و خود آنهادر مراتب بعدی قرار گیرند، اگر ظاهر بینی و بقیه چیزها بگذارد
در اینجا همه چیز باید قانونی باشد، و هر عشقی که قانونی نباشد عشق نیست.
در اینجا اگر دختر در کنار پسر در دانشگاهش بنشیند، پنبه را در کنار آتش قرار داده شده ولی اگر در خیابان به دختری تجاوز کنند مهم نیست!
در انیجا حرف زدن در مورد لذت جنسی ممنوع است مگر آنکه پای مسایل پزشکی در میان باشد. حتی اگر زدن و شوهر ندانند شب اول را چگونه سر کنند!
در اینجا نیوری انتظامی به جای ایجاد امنیت برای مردم، امنیت می آورد برای غیر مردم!
در اینجا حریم خصوصی یعنی جایی که هر کسی که می تواند در آن سرک بکشد.
در اینجا دوست داشتن و عشق ممنوع تر از قتل است.
در اینجا اگر دست یک فاحشه در دست باشد راحتتر در خیابان راه می رود تا با عشقت کنار به کنار!
در اینجا اگر عاشق باشی سر چوب پاره سرخ خواهی کرد...
  • باد سرکش
ما ملت غُریم، ملت ناله، برای هر چیزی غُر می زنیم، برای آب، برای غذا، برای هوا، برای نبود ماشین، برای ترافیک،برای گرانی، برای ارزانی، برای وعده‌ها، برای کارها، برای سرعت اینترنت، برای...
از صبح تا شب می نالیم، چرا که بی کاریم! اگر ملتی در حال تولید باشد فرصتی برای غُرزدن و نالیدن پیدا نمی کند...
جالب آن است که در طول تاریخ تمامی تغییرات و مثلا موفقیت‌ها را هم با همین غرزدن بدست آوردیم، اگر بشود آنها را موفقیت و تغییر اساسی نامید. آنقدر غُر می زنیم و می‌نالیم که نظام حاکم دِق می کند کمرش می شکند. هیچ کاری هم به نوع حکومت نداریم، غُر میزنیم، می نالیم و آنقدر به خود مشغول می شویم که بعد از مدتی می بینیم حکومت پس افتاد و حکومتی دیگر آمده و باز هم سرمان به درون لاک های فرو می کنیم، و باز شروع می کنیم به غُر زدن و باز هم تکرار این چرخه و چرخه های دیگر...
ما ملت جَویم، با یک کشمش گرمیمان می کنیم و با یک مویز سردی، کاری نداریم که کی چی می گه، پشت سرش سینه می زنیم و هرکسی هم که با اون در اون لحظه مخالفت کنه به بدترین مجازات ها می رسونیم، به قیمت مرگ پشت ماشین و درشکه افرادی که اسمشان معروف است می دویم و هزاران نمونه دیگر...
پی نوشت:: من و تو و او ندارد تا وقتی که اکثر جامعه این گونه است، فرقی نمی کند که فرق می کنی، مهم این است که با تفاوت، تغییری مثبت در همسایه ات، هم کارت، دوستت و ... پدید بیاوری. نه آنکه در هنگام همراه بودن با آنان هم رنگ آنان و یا بی رنگ باشی...
  • باد سرکش
این پست قرار بود اولین پست اینجا باشد، اما بعد از تفکر زیاد و گردش در بین مطالب نوشته و نانوشته تصمیم گرفتم که اولینی در کار نباشد، چرا که اولین به معنای شروع است و شروع به معنای به پایان بردن چیزی دیگر به اختیار.
و اما نمی خواهم به علل اینکه چرا اینجا شروع شد و محل قبلی بدون اخطار قبلی کلا از دایره حذف شد و چندی بعد بقیه وبلاگهایم که بر روی آن دومین و سرور قرار داده بودم بپردازم چرا که نمی توانم به گذشته چونان هیزم سوخته و خاکستر شده برگردم، فقط همین قدر بگویم که دلایلش را دلایل امنیتی ذکر کردند.
ممکن است بعضی از مطالبی که در وبلاگهای قبلی بود را به اینجا منتقل کنم چرا که زمان نگارش آنها می خواستم آنها را ادامه دهم و بعضی از آنها ادامه ای دارند و برخی دیگر شاید ادامه داشته باشند.
دوستان بسیاری در این تغییر و تحول و درگیری دو هفته ای همراهی ام کردند و نظرشان چراغ راهم بود. در همین جا ازشان تشکر می کنم و می دانم که می دانند چقدر به ایشان مدیونم و قاصرم از جبران محبتهای بی شمارشان...
اگر بخواهم توضیحی هم در باب نامی که برای اینجا برگزیدم بدهم، این در حقیقت از پیشنهاد دوست عزیزی بود که نام آواره را بر من نهاد و من نیز به احترام ایشان "باد" را که جا و مکان ندارد و در عین حال همه جا هست و هیچ کجا نیست و ارتباطی تقریبا معنایی با دو نام قبلی ام(نُت صفر و هایمدال ـ با اینکه زیاد به این نام نبودم ـ )را برگزیدم...
دو بخش جدید را دوست دارم در کنار مطالب اصلی اینجا داشته باشم که امید دارم موفق شوم ادامه شان دهم، یکی معرفی کتابی ست که در دست دارم برای خواندن و دیگری معرفی فیلم است و نوشتن خلاصه ای از آن. دوست دارم این دو بخش را حداقل هفته ای یک بار به روز کنم؛ اما تا چه پیش آید.
ممنون از صبوریتان...
  • باد سرکش

با ظهور اسلام در شبه جزیره عرب به مانند هر اعتقاد و تفکر جدید در جامعه آن زمان با مخالفت های بسیاری مواجه شد به مرور زمان و جنگ های متوالی این مخالفتها تقریبا در اسلام حل شدند.پس از فوت پیامبر اسلام به مانند تمامی اعتقادات جدید که جامعه طرفدار ان چند دسته می شوند اسلام نیز به دو دسته عمده طرفدار خلافت و طرفدار امامت تقسیم شد. که بعد ها به طرفداران خلافت سنی، و به طرفداران امامت شیعه نامیدند. طرفداران خلافت اعتقاد داشتند که با وجود تمامی سخنان و احادیث روایت شده از پیامبر در باره امام علی ایشان تنها امام هستند و اعتقاد داشتند که جانشین پیامبر(خلیفه و رهبر سیاسی جامعه) باید از طریق مشورت انتخاب شوند و به این ترتیب ابوبکر، عمر و عثمان را به عنوان سه خلیفه اول و امام علی را به عنوان خلیفه چهارم برگزیدند. در صورتی که طرفداران امامت عقیده داشتند که پیامبر امام علی را به عنوان خلیفه و امام معرفی کرده و پس از پیامبر خلافت بر عهده امام علی و فرزندان ایشان (تا حضرت مهدی)می باشد.(در این اعتقادات شیعه ۱۲ امامی مورد نظر است و از دیگر تفاوتهای بین شیعه و سنی در این پست صحبت نمی کنم.)بعد از داستان صلح معاویه با امام حسن و کناره گیری ایشان از خلافت هیچ یک از دیگر ائمه ادعای خلافت نکرده و حتی در احادیث مختلف نیز بیان داشته اند که تنها حکومت بر حق حکومت مهدی می باشد و بجز آن (و قبل از آن) بقیه حکومت ها از این خط اسلام جدا بوده و به نوعی بدعت  در دین هستند و از راه ائمه دور می باشند. این امر باعث شد که بحث خلافت(و حکومت) و امامت و دین از هم جدا شوند و دین(حداقل بعضی از شاخه های شیعه آن) ملعبه دست سیاسیون آن زمان قرار نگیرد.
(حتی ائمه در به کار بردن لفظ شیعه از طرف یاران احتیاط به خرج داده و بیشتر آنان را تشویق به بکار بردن لفظ “دوستدار ائمه” به جای “شیعه ائمه” می کردند. چرا که شیعه دارای خصوصیاتی می باشد که هر فردی آن را دارا نیست. اما به مرور این لفظ در کنار معنای حقیقی خود معنای دوستدار گرفته بطوریکه این معنی ان از آن پیشی گرفته و به صورت عمومی این معنی را می دهد.)
پس از تاسیس صفویه حکومت اسلامی موجود عثمانی بود که دین رسمی ان اسلام سنی بود. بنا به بعضی دلایل دین رسمی این حکومت شیعه نام گذاری شد.(داستان تاسیس صفویه و برخی دیگر از مسایل مرتبط را در زمانی دیگر در صورت صحت و عمر خواهم نگاشت) و روحانیون شیعه که تا آن زمان در حاشیه قرار داشتند وارد حکومت وسیاست شدند. به مرور زمان کم کم با فساد دربار فساد نیز در تفکرات انان وارد شده و باعث انحرافاتی چند در اعتقادات و تفکرات به نسبه سالم اسلامی(منظور به نسبت دیگر تفکرات رایج آن زمان است.) و نزدیک به اسلام حقیقی شدند.و این عمل با ایجاد انحراف در فروع و تغییر برخی از جزئیات ساده شروع و بعد به صورت مقدس سازی افراد و مباحث خاص و قرار دادن حواشیی در پیرامون موضوعات به طوری که اصل مطلب مورد فراموشی واقع می شد و و قرار دادن برخی مسایل فرعی به جای مسایل اصلی ادامه پیدا کرد بطوریکه تفکری که برای پرسش درباره اصلی ترین اصول خود جوابهای منتطقی و قانع کننده داشت(برای افرادی که به دنبال جواب بودند) تبدیل به تفکری شد که در صورت پرسش در باره مسایلی ساده و مسایلی که از نظر تاریخی جدید است، حکم محاربه و … در نظر می گیرد.
در این بین برخی از افراد سوء استفاده گر با رفتن در جلد دین، و با شعارهای دینی و مذهبی و خوشایند جامعه(مردم پسند) شروع به جمع آوری افراد در اطراف خود کرده و پس از آن از قدرت موقت رسیده! شروع به گسترش تفکر تقدس گرایی و مقدس مابی(همان جانماز آب کشی و…) می کنند، برخی از عوام اطراف خود را شروع به شستشوی فکری می کنند و این امر به مرور گسترش پیدا می کند و به علت انجام بازی های کثیف مختلف مانند مظلوم نمایی و … که یکی از راهکارهای این افراد است در اطراف این افراد حلقه محافظت تشکیل شده و کار به جایی میرسد که خوابها دیده می شود و به این افراد خصوصیات بزرگان حقیقی و ائمه و پیامبران نسبت می دهند. بطوریکه افراد بی اطلاع در هنگام مواجه ویترینی خوش آب و رنگ مشاهده کرده که از بسیاری از جنبه های دارای مقبولیت می باشد. در صورت گسترش بیشتر این موضوع حتی برخی با خودشیفتگی(یا به قول دوست عزیزی خوشیفتگی فراهانی!) سیر خدا شدن یا امام زمان شدن را در پیش می گیرند. این افراد به بسیاری از سخنان و مسایلی که حتی در جامعه اطرافیان خود مطرح می کنند در خلوت و یا جمع خصوصی خود کارهایی متضاد با سخنان و روشهایشان انجام می دهند (به عنوان مثال ساعتی دم از قرآن و حدیث و…  زده و بعد از آن در خلوت و یا جمع دوستان و افراد حلقه نزدیک خود به قمار و… می پردازند!) متاسفانه در بسیاری از موارد بسیاری از عوام به علت ظاهر سازی و طرفداران سینه چاک اطراف و بازی های روانی و سیاسی مختلف اطرافیان زیادی به دور خود جمع می کنند. یکی از اشتراکات این گروها این است که فرد یا عضو گروه است و یا خارج از گروه، که در صورت عضو بودن انصراف برایش هزینه های زیادی را در پی خواهد داشت و در صورت عدم عضو بودن ابتدا تلاش برای داخل کردن فرد به حلقه اطراف می شود و بعد از آن و عدم تمایل فرد به داخل شدن به او به چشم دشمن نگاه می شود و  دشمنی هایی مانند ترورهای شخصیتی و یا فیزیکی از راهکارهای این افراد است. پس از مدتی شروع به حمله به صاحب نظران و نخبگانی می کنند که از نظر علمی و اجتماعی و مذهبی دارای جایگاه می باشند و در زمینه هایی مقبولیت داشته و اصطلاحا حرفی برای گفتن دارند. معمولا در این مواقع پخش اطلاعات زندگی خصوصی افراد، انجام لابی های مختلف پشت پرده و پرونده سازی و… از راهکارهای بازی های کثیف صورت گرفته است.
افراد صاحب نظر و نخبه در این گونه برخورد ها معمولا دو راهکار را در نظر می گیرند.
در صورت امتناع از مقابله مستقیم، این افراد جَری تر شده و به کمک تکنیک های مختلفی مانند توهم دشمنی، گوشه خلوت(یا به روایتی سه کنج تنها) و توهم عدم پذیرش پیشرفت و… شروع به زدن ضربه هایی به شخصیت اجتماعی افراد می کنند.
در صورت مقابله مستقیم با این افراد به دلیل بازی های نامتعارفی همچون سوء استفاده از قدرت، استفاده از منابع خارجی، استفاده از نیروها و موارد خارج از گود و… و بازی متعارف و معمول مظلوم نمایی و لابی گری باز هم شروع به زدن ضربه هایی به شخصیت اجتماعی افراد می کنند.
متاسفانه در کشور ما این معضل و این نوع تفکر و شکل حرکتی را سالیان سال است که مشاهده می کنیم و حتی به گونه ای که این موضوع به جامعه مجازی واینترنت نیز این گروه بندی ها و تیم کشی ها کشیده شده است و شاهد حرکتهایی نامربوط در سطح کشور می باشیم.
با پیشرفت این موضوع و گسترش این امر وسنگین شدن فضا نظریه مارپیچ سکوت نیومن اتفاق می افتد و کم کم باب خرافه و بقیه مسایل غیر عقلانی باز می شود و بعد از آن به مرور باب اصل دورکیم باز می شود و مردم منتظر خدایگان جدید می مانند…
برای مقابله با این موضوع چندین راهکار وجود دارد. که اکثر آنها مستلزم یگانگی و وحدت بین صاحب نظران و تخبگانی است که این گروه با آنها مخالف هستند. متاسفانه اکثر این صاحب نظران به علت عدم تمایل به درگیر شدن در موارد غیر مرتبط با خود و آلودن دامان خود حتی با وجود صدمه دیدن دیگران خود را کنار کشیده و خاموش می مانند. به طوری که به مرور “تفکر ساکت باش و زنده باش!” ویا “خدا خودش جواب آنها را می دهد!” و … که از آموزه های این دست افراد است جایگزین تفکرات و آموزه های دیگر آنها می شود.
پی نوشت اول:
براساس نظریه معروف مارپیچ سکوت نوئل نیومن نخبگان جامعه تحت تاثیر فضای سنگینی که رسانه ها می سازند حاضر نیستند اظهار نظر کنند. براساس نظریه مار پیچ سکوت نخبگان و حتی افراد عادی جامعه وقتی دریابند عقاید و افکار آنها در سطح جامعه در اقلیت قرار دارد جرئت اظهار نظر خود را از دست می دهند و حاضر نیستند نظری مخالف آنچه رسانه ها در افواه عمومی ایجاد کرده اند ارائه دهند چرا که مورد استهزاء، انتقاد، تنفر و بی محلی دیگران قرار می گیرند.
پی نوشت دوم:
امیل دورکیم راست میگفت که خدایان قدیم مرده اند و خدایان جدید هنوز سربرنیاورده‌اند.

  • باد سرکش

۱- در اسلام سه اصل اصلی وجود دارد؛ توحید که در آن به وحدانیت الهی شهادت داده می شود. نبوت که در آن به نبوت پیامبران شهادت داده می شود و معاد که به فرارسیدن حساب و کتاب و روز جزا شهادت داده می شود.
در زمان صفویه که آغاز جدا شدن شیعه و سنی به طور مشخص بود شیعیان دو اصل دیگر ار به این اصول افزودند، امامت و عدل.
تعدادی از موارد دیگر نیز وجود دارد که به نام فروع دین مطرح می شود. عمده تفاوت فروع و اصول در این است که اصول دین بطور کامل طریقه عمل و خودشان ذکر شده ولی عمده مباحث فروع را از طریق سنت به طریقه انجام آن پی برده اند.
۲- از نظر مذهبی و دینی در عمل به هیچ یک از دستورات اسلام اجباری وجود ندارد و هر عملی را یک موضوع فردی در نظر گرفته می شود.
(حتی مباحثی که موجب ایجاد جوی اجتماعی می شود نیز اجباری ندارد) و حکومت اسلامی بدون شرایط خاص(که در ادامه ذکر می شود) اجازه ندارد بین افرادی که به دستورات عمل می کنند و افرادی که عمل نمی کنند فرقی گذاشته و یا امکانات خاصی را تنها به افرادی که به دستورات عمل می کنند اختصاص دهد. تنها وقتی که حکومت عادل باشد از طریق معصوم رهبری مستقیم شود و تنها از طریق حکم الهی (وحی) می توان افرادی که در دستوراتی خاص(مانند جهاد که موضوع دفاع از دین در آن به طور مستقیم مطرح می شود) بهانه هایی غیر قابل قبول می آورند را طرد نمود(نمونه آن را در ابتدای اسلام و در داستان ستون توبه می توان دید)
۳- در فقه برای اثبات هر موضوع از چهار منبع استفاده می کنند، کتاب، سنت، عقل و اجماع. در مسئله حجاب دو آیه در قرآن مورد استناد است، آیه ۵۹ سوره احزاب؛ که دلیل امر به نزدیک کردن جلابین را شناخته شدن و جلوگیری از اذیت شدن زنان مومن ذکر می کند.(به نوعی به عنوان نشانه ای بین زنان مسلمان و غیر مسلمان) و دیگر ایه ۳۱ سوره نور؛ که در آن تعدادی از محارم بیان می شود و ذکر می کند که “زیور خویش آشکار نکنند مگر آنچه پیدا است، سرپوشهای خویش بر گریبانها بزنند” که مجدد بر نزدیک کردن جلابین تاکید می شود و آشکار نکردن زیور ها. در آیه ۳۰ سوره نور نیز به مرد تاکید می کند که دیدگان خود را فرو خوابانند. به نظر من ترتیب آیات نشان دهنده این است که ابتدا مرد باید دیدگان را بپوشاند و بعد زنان مواردی را رعایت کند.(نه بلعکس!)
بقیه موارد مربوط به حجاب مانند حدود و اندازه پوشش از برخی روایات و عقل و اجماع برداشت می شود.
۴- تمامی این آیات و روایات مطرح است این است که صراحتا گفته شده است که “به زنان مومنه بگو” و اشتباه است که مومنه بودن را به تمام زنان جامعه تسری داد. و بر مبنای آیه اول سوره حجرات این موضوع پیشی گرفتن است از پیامبر خدا در دستورات الهی.
۵- بنا به متون تاریخی(متاسفانه در ایران در مورد تاریخ چند قرن اخیر متون تاریخی معتبر و دقیق که راستگویی آن مورد تایید باشد در اختیار عموم نمی باشد و این موارد بر مبنای مطالعات و شنیده های نگارنده می باشد) شاه سلطان حسین علاقه جنسی به جنس موافق نیز داشته و به علت عدم پسندیده بودن و غیر قابل هضم بودن این موضوع برای جامعه خیمه ای را با چادری بلند طراحی می کنند که از چهار طرف توسط خواجه های دربار حمل می شده، که افراد تردد کننده به اندرونی پادشاه مشخص نگردند. به مرور این خیمه با چهار خواجه به صورت کلاهی در آمده که بر سر قرار می گرفت و چادر مربوطه بر روی آن می افتاد و دیگر نیازی به چهار خواجه برای همراهی نبود. (بر طبق رسوم آن زمان و این زمان هرچه را که شاهان انجام می دادند اطرافیان شاه و بعد بزرگان و بعد عامه مردم انجام می دادند و به مرور این خیمه و چادر جامعه باب شد بطوری که در زمان ناصرالدین شاه به صورت چاقچور درآمد و نام چادر را بر آن نهادند.
در زمان رضا شاه چادری که زمانی به علت پوشانیدن فساد دربار و بزرگان باب شده بود به عنوان نمادی مذهبی در مبارزه با رضا شاه در زمان کشف حجاب در بین اقشاری از مردم و بعد در کل جامعه مطرح شد. از این زمان به بعد چادر نشانه مومن بودن زنان قرار گرفت و مرز بین افراد مذهبی و غیر مذهبی قرار گرفت و در زمان حال به عنوان پوشش برتر مطرح شده است.
حال دو سوال مطرح است::
موضوعی که مطرح است این است که چگونه در دینی که حتی در مسایل مهمتر و اجتماعی تر از حجاب اجباری در نظر نمی گیرد و تنها در موارد خاص بعد از وحی(که فرمانی الهی است) تصمیم به طرد از جامعه و نه تنبیه و زندان و … می گیرد هیچ اجباری ندارد(حتی در مسئله توحید در مورد کفار بیان میکند که تاوقتی دست به مبارزه نبرده اند و شرایط دیگر اجازه ریختن خون آنان حرام است) حجاب که موضوعی فردی (مانند نماز) است را به عنوان اجباری مطرح می کند؟
هنگامی که در آیات و روایات بطور مستقیم مطرح می شود که مبنای برتر بودن تنها تقوا می باشد و نه پوشش و بقیه موارد چگونه چیزی که برای پوشانیدن فساد باب شده بود به عنوان پوشش برتر مطرح می شود؟
به نظر نگارنده حجاب و نوع و مقدار آن به مرور از بعد مذهبی آن خارج شده و جنبه سیاسی و مبارزه ای گرفت. به نوعی که بد حجابی الان همان رنگ و بوی چادر زمان مبارزه با کشف حجاب رضا شاه را می دهد.و به علت ذات مبارزه که دیکتاتور آن را تاب نمی آورد به بهانه های مختلف با آن می جنگد و آن را دشمن و تهدید کننده زیربنای خود می داند.

  • باد سرکش